ترس و تردید در تصمیم گیری

گرچه آدمی خود وسواس را بی مورد می داند، اما حالتی است اجبارگونه که به ناچار تسلیم آن می شود. وقتی شما از فکری مزاحم یا تصوراتی بی اساس به اضطراب می افتید، دچار وسواس هستید. افکار وسواس گونه یا وسواس هایی که با تردید همراه است، معمولاً شخص را به طرف تشویش و نگرانی سوق می دهد. اعمال اجباری مثل شستن دست ها به دفعات مکرر، نظافت بیش از اندازه خانه و در و دیوار و آبکشی چندباره ظرف ها، یکی از واکنش های تخفیف دهنده وسواس فکری است.اگر درصدد یافتن ریشه وسواس هستید، باید بدانید که عامل وراثت، در به وجودآوردن آن نقش مهمی ندارد. وسواس، بیشتر اوقات در اثر الگوبرداری از والدین جنبه عادت به خود می گیرد و بنابراین علت اساسی آن تربیت و محرومیت های شدید در دوران کودکی و خطای والدین است.کمال طلبی، غرور کامل بودن، عدم اعتماد به نفس و احساس ناامنی، در ایجاد وسواس، نقش مؤثری ایفا می کنند. حال اگر ایرادگیری، سرکوفت مدام پدر و مادر، سرزنش و ملامت و افراط در مراقبت را به آن اضافه کنیم، می بینیم که از کودک بی گناه، انسانی مردد، فاقد اعتماد به نفس و مضطرب ساخته می شود.
●راه حل
▪اختلالات وسواسی- اجباری از دیرباز، یکی از پیچیده ترین و مقاوم ترین اختلالات نوروتیک(عصبی) شناخته شده و بدون مراجعه به متخصص، به آسانی درمان پذیر نیست.در زیر به چند اقدام اولیه که به بهبود نسبی این مشکل می انجامد، مختصراً اشاره شده است:
الف) روش حساسیت زدایی: با این روش از اضطراب ها و تشویش های خود کم کنید تا نیاز به واکنش جانشینی که به نظر، آرام بخش می آید، نداشته باشید.
ب) روش نیت متضاد: شخص وسواسی باید سعی کند خود را با موقعیت های وسواسی مورد ترس روبه رو سازد؛ یعنی به صورت ارادی، بالاترین اشتباه یا شکست را در ذهن مجسم و به خود تلقین کند. در بدترین شرایط هم اتفاق مهمی نخواهد افتاد.
ج) روش مواجهه: آدم وسواسی باید به اشیائی که به نظرش آلوده می آید، دائماً دست بزند. این روش، معمولاً در درمان فوبیای ساده هم مؤثر است.
د ) تقویت اعتماد به نفس و توجه شدید به ارزش های خود: هر قدر اعتماد به نفس بیشتر شود، اضطراب های ناشی از وسواس های فکری کاهش می یابد.
و) تغییر آب و هوا، محیط زندگی، محل کار: زندگی در جمع و حشر و نشر با آدم ها در فرونشاندن اضطراب های ناشی از وسواس فکر مؤثر است.

آیا می‌‌توان به کسی اعتماد کرد؟

اگر کسی در خانواده ای بزرگ شده باشد که پدر و مادر به خاطر مسائل اعتمادی از هم طلاق گرفته ‌باشند، او نیز اتوماتیک وار از اعتماد کردن به دیگران می ترسد. اگر مادرش به پدرش خیانت کرده باشد، پسری که در این خانواده بزرگ می شود دیگر قادر نخواهد بود به هیچ زنی اعتماد کند و البته برعکس ‌این هم می تواند باشد.‌همچنین ممکن است بعضی ها وقتی می بینند که دوستشان در این مورد مشکلی دارد، از اعتماد به ‌افراد واهمه پیدا می کنند. مهم نیست که به خودش خیانت شده باشد یا عذابی که یکی از خیانت می‌کشد را دیده باشد، در هر دو مورد، ذهن ناخودآگاه او، هنوز اعتماد کردن را به دیگران خطرناک می داند.‌بعضی از والدین عادت دارند ذهن بچه ها را با افکار خیلی بدی در مورد اعتماد کردن به دیگران پر کنند، ‌این والدین فقط چیزهایی که برای خودشان اتفاق افتاده را برای آنها تعریف و فکر می‌کنند که ‌این اتفاقات برای همه مردم می افتد و به همین صورت بچه‌ها با مشکلاتی در اعتماد کردن به دیگران ‌بزرگ می شوند. ‌
● وقتی فکر می‌کنید که آدم‌ها قابل اعتماد نیستند
اگر هر عقیده ای را باور داشته باشید، ذهن ناخودآگاه شما، همه دلایلی که نشان می دهد آن فکر ‌صحت دارد را جمع می کند. ذهن ناخودآگاه شما بعضی از اتفاق های مهم را دور ریخته و فقط روی ‌یکی از آنها که ثابت می کند آدم‌ها قابل اعتماد نیستند تمرکز می کند. وقتی دختری فکر کند که نباید ‌هیچ‌وقت به هیچ مردی اعتماد کند، ذهن ناخودآگاهش اجازه می دهد عاشق یک دروغگو که بعدها به ‌او خیانت می کند شود تا به او ثابت کند که به آدم ها نمی شود اعتماد کرد، به همین دلیل است که خانم ها معمولاً وارد رابطه هایی می شوند که در آن از آنها سوءاستفاده می‌شود و دلیل آن هم این است که فکر می کنند مردها سوءاستفاده گر می‌بـاشـنــد و ذهـن ‌نـاخـودآگــاهـشـان بــرای ثـابـت کـردن ایــن مسـئــله بـه آنــها، همیشه مردهای سوءاستفاده گر برایشان پیدا می‌کند. البته نمی‌توان گفت که آدم‌ها فرشته می‌باشند، آدم های بد که نمی توان به آنها اعتماد کرد وجود دارند ‌اما با این وجود آدم های خوب هم هستند. درست است که نمی شود به همه اعتماد کرد اما افرادی ‌هستند که بتوان به آنها اعتماد کرد.‌
● چطور دوباره اعتماد کنیم
‌ در زیر به چند نکته عملی اشاره می کنیم که به شما کمک می کند بتوانید دوباره به دیگران اعتماد ‌کنید.
‌۱) هروقت در اعتماد کردن به دیگران مشکل داشتید از خودتان این سوال‌ها را بپرسید: اگر کسی ‌قابل اعتماد نبوده است آیا به آن معناست که به همه دنیا نمی توان اعتماد کرد؟ اگر یک روز با ‌ماشین تصادف کردم آیا به آن معناست که دیگر هیچ‌وقت نباید از خیابان رد شوم؟ هرچه بیشتر ‌از خودتان بپرسید بیشتر با افکار اشتباهتان وارد مبارزه می شوید و بیشتر به دیگران اعتماد ‌خواهید کرد.
‌۲) هرزمان که متوجه شُدید درمورد کسی پیش داوری می کنید، به خودتان یادآور شوید که ‌ذهن ناخودآگاهتان می تواند این فکر را به شما ثابت کند حتی اگر حقیقت نداشته باشد. تنها ‌راه پیدا کردن حقیقت درمورد دیگران، این است که از هرگونه تعصب خودداری کنید.
‌ ۳) با صداقت خود به دیگران اجازه دهید به شما اعتماد کنند. افرادی که به دیگران خیانت می کنند ‌و آنهایی که مدام دروغ می گویند معمولاً خودشان هم در اعتماد کردن به دیگران مشکل ‌دارند چون فکر می کنند که بقیه هم مثل آنها هستند.لازم نیست به همه اعتماد کنید فقط باید بدانید که افرادی هستند که می توان به آنها اعتماد کرد.