بهار

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم .... به پای سرو آزادی سر و دستی بر افشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم .... که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل .... سرودی خوش بخوان کز مژده صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد .... ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فرو خوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد .... چه پرچمهای گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب .... که ما کشتی در این طوفان به سودای تو می رانیم
به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری .... بیا تا حلقه اقبال محرومان بجنبانیم
شقایق خوش رهی در پرده خون می زند سایه .... چه بیراهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم
سال نو بر تمام ایرانیان مبارک همراه با بهترین آرزوها

وبلاگها نباید در تعارض با اخلاقیات قرار گیرند

حریم شخصی، کرامت انسانی، شخصیت فردی و تعامل اجتماعی همگی مفاهیمی هستند که با ظهور و گسترش فضاهای مجازی و از بین رفتن مرزهای فیزیکی و ملموس، به تدریج معنای خود را از دست می‌دهند و ما به عنوان شهروندان جامعه‌ی مجازی باید از این فرآیند محوشدگی اصول اخلاقی جلوگیری کنیم.
با توجه به اینکه وبلاگها، نماد اصلی و بارز فضاهای تعاملی مجازی هستند و در آنها اثری از تقسیم‌بندیهای رایج و معمول دنیای واقعی وجود ندارد، باید از قدرت نقش‌آفرینی این رسانه‌واره‌ها در شکوفاسازی و تعالی ارزشهای اخلاقی و انسانی استفاده کنیم.
علیرغم اینکه آزادی بیان و فکر و ماهیت شفاف‌سازی وبلاگهای شخصی بر خلاف رسانه‌های دولتی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات ویژگی اصلی این فضاهای سخن‌پراکنی به شمار می‌رود و پایه‌ی آنها را بر ارایه‌ی بدون محدودیت نظرات و دیدگاههای شخصی و بدون در نظر گرفتن ملاحظات گوناگون قرار داده است، اما این ویژگی‌ها نباید منجر به پایمال شدن اصول موضوعه و پذیرفته‌شده‌ی انسانی و اخلاقی مانند رعایت حریم خصوصی، احترام به شخصیت فردی انسانها، افشای اطلاعات شخصی و توهین به آنها شود.
متاسفانه بسیاری از ما که عملکرد نهادهای دولتی را مورد نقد قرار می‌دهیم و ارتباط منطقی آنها با رسانه‌ها را بدون برخورد سلبی و قهری خواستار می‌شویم، خود در بسیاری از موارد چنین اصولی را رعایت نمی‌کنیم و در برخورد با منتقدان، مخالفان و ناملایمات، عملکردی غیراصولی و غیرحرفه‌یی در پیش می‌گیریم.
با وجود اینکه هرگونه انتقاد، مخالفت و بیان نظرات ناخوشایند را نباید توهین، تحقیر و نشر اکاذیب تلقی کرد از سوی دیگر، آزادی بیان، فکر و اندیشه را نباید با امکان زیر سوال بردن شخصیتهای حقیقی و حقوقی و توهین به وجهه‌ی آنها برابر بدانیم.
مطمئناً یکی از کاربردهای وبلاگ، افشای واقعیتها و انتشار مدارک و اسنادی است که بر پایه‌ی آنها بتوان به برخی از ناگفته‌ها تاکید کرد و در چارچوب قانون، خبر و اطلاع‌رسانی کرد اما این کارکرد نباید سوءتعبیر شود و با زیر سوال بردن اصول موضوعه‌ی اخلاقی یکسان قرار بگیرد.
این واقعیت که فشارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی، افراد جامعه‌ی ما را در سطح خاصی از آستانه‌ی تحمل و روشهای برخورد اجتماعی قرار داده و بخشی از انواع سلایق فردی در معاشرت با افراد جامعه را باید ناشی از آموزشهای نادرست و ناسالم طولانی‌مدت تلقی کرد اما مصروف نکردن تلاش برای کنترل لسان، عملکرد و برخورد اجتماعی به ویژه در فضایی مانند وبلاگستان که هویت واقعی افراد برای یکدیگر آشکار و معلوم نیست، یک نوع نقض قوانین حقوقی و انسانی محسوب می‌شود.
از سوی دیگر، نباید فراموش کنیم که از جمله خاصیتهای وبلاگها همانند سایر فضاهای مجازی، عدم گزینشگری آنهاست به این معنا که همه‌ی افراد با هر سطح تحصیل، دانش و فرهنگ برای خود حوزه‌هایی اختیار می‌کنند و در آن حوزه با هر ادبیات و سیاستی، به فعالیت می‌پردازند. از همین رو ممکن است حجم محتویات تولیدشده‌ی منافی با اخلاق و عفت عمومی و نیز آداب شهروندی الکترونیک بالا برود.
با این حال مخاطبان آگاه و هوشمند که به دنبال زندگی در جامعه‌یی صلح‌طلب هستند و رویکردهای عصبی، خشونت‌آمیز و همراه با تحقیر شخصیتها را نمی‌پذیرند و حاضر نیستند که فضای اطلاعاتی پاک و آزاد را مسموم و ناسالم ببینند، می‌توانند با نشان دادن عدم اقبال خود نسبت به این نوع تولید محتوا و رویکرد فکری، صاحبان آن را از صحنه خارج کنند.
زندگی در اینترنت به عنوان شهروندان یک جامعه‌ی انتزاعی و غیرقابل لمس، باید ضوابط و شرایط زندگی در جامعه‌ی واقعی و رفتارهای یومیه‌ی ما را بازسازی کند و حتی به تقویتش بینجامد. زمانی که ما نتوانیم آرامش، متانت، تفاهم و همزیستی مسالمت‌آمیز با همشهری‌های خود را در جامعه‌ی مجازی تجربه کنیم به ویژه که به آنها دسترسی هم نداریم و تنها در معرض افکار و عقایدشان هستیم، قاعدتاً در زندگی روزمره‌ی خود هم شکست خواهد خورد.
وبلاگها در قرن بیست‌ویکم که قرن ارتباطات و فناوریهای نوین است، باید منادی صلح، دوستی و تفاهم باشند و وبلاگنویسها به عنوان شهروندان شهر مجازی و سازندگان پایه‌های فکری و تئوریک آن، باید بتوانند در عین پایبندی به اصول و ارزشهای شخصی خود در بیان حقایق و واقعیات، سلامت نفس، عدالت و بی‌طرفی را نیز همواره رعایت کنند تا به لحاظ وجدانی و اخلاقی، به آرامش روحی خود و جامعه کمک کنند.
به صورت دقیقتر، یک مقایسه‌ی ساده بین وبلاگهای فارسی و وبلاگهای سایر کشورهای دنیا نشان می‌دهد که در بحث کامنتینگ به عنوان عامل برقراری ارتباط و تعامل دوطرفه‌ی نویسنده، کمتر وبلاگنویس خارجی امکان برقراری ارتباط را محدود کرده و کامنتهای خود را پس از بازبینی و تایید منتشر می‌کند اما این رویه در کشور ما متفاوت است. از همین رو احساس می‌شود که لزوم بالا رفتن سطح فرهنگ شهروندی الکترونیک و آداب تعامل با همشهریان به ویژه در بخش کامنتها و ارایه‌ی نظرات که در حال حاضر، فضای سالم و آرامی را تجربه نمی‌کند، بسیار ضروری است.
شهروندان جامعه‌ی مجازی به ویژه آنانی که دارای اشتراکات دینی، ملی، قومی و زبانی هستند، باید بیش از هر قشر دیگری توانایی تحمل و تعامل با یکدیگر را داشته باشند و پرخاشگری و خشونت در این حوزه، ناپسندیده و غیرقابل قبول است.





جامعه ایده آل


از دیرباز تاکنون فلاسفه و دانشمندان اجتماعی بسیاری تلاش داشته اند تا براساس ایده آل ها و آرمان های خود جوامعی بسازند که در آن فقر وجود نداشته باشد و ثروت های جامعه در دست عده یی اندک قرار نگیرد. در این جوامع ایده آلی اکثریت مردم به خصوص طبقات و سطوح پایینی جامعه مورد استثمار قرار نمی گیرند، ثروت ها به صورت برابر میان مردم تقسیم می شود و تمامی افراد جامعه به یک طبقه برابر تبدیل خواهند شد. این اندیشه و تز ایده آلی و اتوپیک در گذر زمان عنوان سوسیالیسم را به خود گرفت.
در این مکتب، چه سوسیالیسم سنتی و چه نوین، اقتصاد اصل و زیربنا محسوب می شود و دیگر موضوعات مانند سیاست، مذهب، فرهنگ و غیره همگی روبنا هستند. در اصل سوسیالیسم یک تز و مکتب اقتصادی است و دیگر موضوعات را در خدمت اقتصاد می خواهد.
از اواسط قرن بیستم به این سمت بسیاری از سوسیالیست ها که از مارکسیسم سرخورده شده بودند و وعده های سوسیالیسم را در چارچوب ایدئولوژی و مکتب کمونیسم دست یافتنی و عملی نمی دیدند با افزودن دموکراسی به سوسیالیسم برای تحقق آرمان های این مکتب روند و رویکرد جدیدی را مدنظر قرار دادند. در رویکرد جدید سوسیالیست های غیرمارکسیست و ضدمارکسیست که حال خود را سوسیال دموکرات می نامیدند برابری و هم سطح شدن اقتصادی تمامی افراد جامعه را همراه با پیاده ساختن اصول دموکراسی در نظر می گیرند. اتوپیای سوسیال های دموکرات بسیار دست نیافتنی تر از اتوپیای دیگر سوسیال ها و دیگر مکاتب سوسیالیسم است. چرا سوسیال دموکراسی نمی تواند آرمان ها و وعده های خود را عملی سازد و جامعه برابر و دموکرات برای پیروان خود بسازد؟
یک سوال بسیار اساسی در اینجا مطرح می شود هرچند این سوال قبل از این نیز مطرح بوده است، آیا برابری و آزادی یا به شکلی فنی تر سوسیالیسم و دموکراسی می توانند در یک جامعه با هم و در کنار هم به عنوان مکمل همدیگر قرار گیرند؟ جواب این سوال خیر است و تا آنجا که ممکن باشد به وضوح به تحلیل و آنالیز این جواب خواهم پرداخت. این دو سبک و مکتب دو تضاد و دو نقطه مقابل هستند که هرگز نمی توان یک جمع متشکل از این دو به وجود آورد. بسیاری از فلاسفه و جامعه شناسان که تعلق خاطر هم به سوسیالیسم دارند و هم به دموکراسی، تلاش می کنند تا این دو متضاد بسیار متناقض را به یک اجماع رسانند و از این اجماع نتیجه مطلوب را برداشت کنند، نتیجه مطلوب این گروه عدالت اجتماعی است. عدالتی که این گروه تعریف می کنند و به دنبال آن هستند آمیخته یی از این دو سبک و مکتب یعنی سوسیال دموکراسی است. به این معنا که در جامعه هم دموکراسی برقرار باشد و هم برابری اقتصادی اعمال شود.
در جامعه وعده داده شده سوسیالیسم طبقه فقیر و طبقه سرمایه دار وجود نخواهد داشت، یک طبقه خواهد بود و آن طبقه طبقه یی برابر و برخوردار هستند که در عین حال سرمایه دار نیستند و فقیر هم نیستند. ریشه و منشاء این تز و جامعه ایده آلی همان جامعه ایده آل افلاطون است که در کتاب جمهور به طور مفصل به آن می پردازد. تاریخ مشخص و معینی را نمی توان برای سوسیالیسم و پیدایی نظرات سوسیالیستی نام برد، اما این مکتب برای نخستین بار به شکل مکتوب و ایدئولوژی شده نزد افلاطون به خصوص رساله جمهور ایشان یافت می شود.
● چرا سوسیالیسم و دموکراسی با هم سازگاری ندارند؟ آزادی و برابری تا چه حد با هم سازگار هستند؟
سوسیالیسم می گوید؛ برابری. در یک جامعه برابر سرمایه باید مهار شود و مالکیت خصوصی محدود شود و مجالی برای پیشرفت مالکیت خصوصی و سرمایه داری نباشد. در یک صورت می شود با مالکیت خصوصی و سرمایه داری مبارزه کرد؛ با داشتن یک دولت فراگیر و نامحدود. وقتی پای یک دولت فراگیر و نامحدود در میان باشد دیگر جایی برای دموکراسی نمی ماند. اگر جامعه نیز بخواهد دموکرات باشد، یکی از پایه های اصلی یک جامعه دموکرات رقابت آزاد اقتصادی است. وقتی رقابت اقتصادی آزاد باشد، دیگر ملت را نمی شود محدود ساخت بلکه دولت باید محدود شود. با محدود شدن دولت و رقابت آزاد اقتصادی یک طبقه به وجود خواهد آمد که آن را طبقه سرمایه دار می نامند. سرمایه داری نیز نقطه مقابل سوسیالیسم است. پس لازم می نماید یا دموکراسی در یک جامعه برقرار باشد یا سوسیالیسم. پس هیچ گونه سازگاری میان این دو سبک و مکتب وجود ندارد و نخواهد داشت.
سوسیالیسم حداقل در مورد دو خصوصیت اخلاقی انسان چشم خود را می بندد. زیاده خواهی و اراده دو خصوصیت اخلاقی هستند که این مکتب یا تعمدی یا سهوی آن را نمی بیند. این دو ویژگی اخلاقی انسان عوامل اصلی روند و پیشبرد تاریخ هستند. زیاده خواهی انسان و اراده برای زیاده خواهی، چه از جنبه معنوی و چه از جنبه مادی سوخت موتور تاریخ انسان بوده و هستند. سوسیالیسم افراطی تلاش می کند با ایجاد برابری میان انسان ها این خصلت های ذاتی را در درون انسان ها از بین ببرد و جامعه یی هم سطح و هم طبقه به وجود آورد، اما همان طور که اشاره شد این خصلت ها ذاتی و از چارچوب نفوذ نظام ها و مکاتب بیرون هستند. به همین دلیل این مکتب نمی تواند این خصلت ها را از انسان بگیرد یا از بین ببرد. انسان در طول تاریخ و حیات خود هیچ وقت قانع نبوده، حال سوسیالیسم قصد دارد او را قانع سازد. این تلاش از طرف این مکتب تقابل و چالشی اساسی به وجود می آورد که در آ خر سوسیالیسم در این تقابل بازنده اصلی خواهد بود.
سوسیالیسم مطلقاً و به طور قطعی نمی تواند دموکراسی را متحمل شود و متقابلاً دموکراسی نیز همین طور، اما اندیشمندانی که دغدغه دموکراسی دارند و همین طور رفرم اقتصادی در چارچوب سوسیالیسم را در سر می پرورانند و تعلق خاطر به این مکتب دارند، تلاش می کنند تا عدالتی آمیخته از این دو به وجود آورند. دستگاه فلسفی سیاسی این گروه از اندیشمندان با عنوان سوسیال دموکرات وعده یک آرمانشهر را به رهروان خود می دهد. این وعده عدالت اختصاص به دوره نهضت دارد وقتی که این مکتب دوران نهضت را پشت سر گذاشت و زمان استقرار فرا رسید، در پیاده ساختن وعده ها و ایده ها دچار شکست خواهد شد. قرن ها بود که سوسیالیسم تلاش می کرد قدرت جوامع را به دست گیرد و ایده آل های خود را عملی سازد. در قرن بیستم سوسیالیسم توانست در بسیاری از کشورها از جمله در کشورهای بزرگی مانند شوروی و چین و اروپای غرب تشکیل قدرت و بلوک دهد. اما در اتوپیای سوسیالیسم آتش زبانه می کشید و هنوز هم در بسیاری از کشورها این آتش زبانه می کشد. عدالتی که از اجماع سوسیالیسم و دموکراسی نتیجه خواهد شد، عدالتی استالینی خواهد بود یا این عدالت در حالتی تعدیل شده تر عدالتی مائویی و کاسترویی خواهد بود. جنبش ها و احزاب دموکرات سوسیالیسم که پیشتاز و پیشوای آنها حزب دموکرات سوسیالیسم شوروی بود، در زمان نهضت با شعار دموکراسی و برابری قدم به عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی می گذارند.
اما به طور قطع و یقین در زمان استقرار متوجه خواهند شد سوسیالیسم و دموکراسی جمع دو متضاد است و این جمع ضدین قابل اجرا و عمل نیست. پس قسمت دموکراسی را حذف خواهند کرد و برای تحقق شعارهای برابری اقتصادی دوران نهضت خواه ناخواه راه دیکتاتوری و اتوریتاریانیسم را در پیش خواهند گرفت، این یک اصل گریزناپذیر است. برای اینکه بتوان یک جامعه برابر و هم سطح ساخت و سرمایه داری را مهار کرد، مهمترین ابزار مورد نیاز استبداد است، چون با خواهش و التماس نمی توان جامعه برابر ساخت و سرمایه داری را مهار کرد.سوسیالیسم با احساسات رابطه یی بسیار نزدیک و تنگاتنگ دارد و جامعه یی که براساس احساسات و نه عقل بنیانگذاری شود، نتیجه یی به جز نابودی نخواهد داشت.