رضایت

می خواهم در مورد رضایت و بسنده کردن به شرایط خودمان و جامعه صحبت کنم برای بیشتر ما اتفاق افتاده که در شرایطی از خود می پرسیم آیا این شرایطی که اکنون دارم مطلوب است و بهتر از این شرایط برای من فراهم نمی شود؟ که بعضی وقتها به این سوال پاسخ مثبت داده ایم و گاهی اوقات پاسخ منفی.به نظر من هم همیشه شرایطمان یکسان نیست که همیشه پاسخمان یکسان باشد بستگی دارد به نوع شرایط و همینطور نوع مقوله . گاهی اوقات شرایط فعلی نتیجه شرایط قبلی است یعنی این شرایط فعلی می توانست طور دیگری باشد چه خوب چه بد که نتیجه عمل درست یا اشتباه ما در گذشته است که اگر اینطور باشد و ما ناراضی باشیم مقصر خودمان هستیم که در گذشته اشتباه تصمیم گرفته ایم البته نه کاملا و نه همیشه ولی درصدی از اشتباه مسلما متوجه خودمان است ولی اگر شرایطی غیر قابل پیش بینی باشد نباید خودمان را مقصر بدانیم چون در آن نقشی نداشته ایم چون در زندگی عوامل غیر قابل پیش بینی همیشه وجود دارد . یاد داستان شخصی افتادم که از خانه اش سرقت شد و می گفت :خدا را شکر که خودم سالم هستم با این که اموالم به سرقت رفت.
اما در مسایلی که جای پیشرفت وجود دارد داشتن رضایت به معنای سکون و توقف است مثل مسایل علمی و صنعتی که اگر در هر مرحله ای که رضایت کامل باشد از رقابت با دیگران باز می مانیم به عنوان نمونه شما حتما از وضعیت خودرو و قضیه آتش گرفتن پژو 405 اطلاع دارید. به هر حال مهم این است که تا جایی که می توانیم پیش برویم و هرگز از خود توقع بیش از حد توانمان نداشته باشیم و ایده آل گرا و رویا پرداز نباشیم که در غیر اینصورت باعث ایجاد یاس در ما می شود

زیر میزی

شاید این مطلب به نوعی شبیه مطلب قبلی باشد ولی این بار موضوع در مورد بعضی و نه همه پزشکان است .
در روزنامه خراسان جند روز قبل گزارشی در مورد زیر میزی عنوان شده بود وقتی از مردم در مورد حق ویزیت سوال شد یکی از آنها گفت :به پزشکی مراجعه کردم که در هر نوبت سه بیمار را با هم ویزیت می کرد دیگری می گفت:به پزشکی مراجعه کردم که بیماران را به صورت گزینشی می پذیرفت و دیگری می گفت:احتیاج به جراحی فوری داشتم و پزشک به من گفت:اگر در بیمارستان خصوصی بستری ات کنم هفتصد هزار تومان و اگر در بیمارستان دولتی بستری ات کنم یک میلیون تومان زیر میزی می گیرم.حال جالب است بدانید که وقتی با عده ای از پزشکان مصاحبه شد می گفتند:با وجود هزینه اجاره و هزاران خرج دیگر جایی برای اخلاق نمی ماند و این دلیل را توجیه می کردند حال سوال اینجا است که آیا در حرفه ای که با زندگی و سلامت انسانها رابطه مستقیم دارد این گونه توجیهات درست است؟پس تکلیف قسمی که در زمان فارغ التحصیلی خورده اند چه می شود؟آیا درست است بیماری به خاطر نداشتن این گونه پولها که ثانیه ها در حیاتش تاثیر دارد و احتیاج به درمان و جراحی فوری دارد بمیرد؟یعنی پول اینقدر ارزش دارد که حاضر بشویم با پول انسانیت را بفروشیم؟

پایان نامه های دانشجویی

چند روز قبل در روزنامه ای گزارشی با عنوان پایان نامه دانشجویی خواندم این گزارش از یکی از دانشگاه های تهران تهیه شده بود و عنوان شده بود در اطراف این دانشگاه مراکزی هستند که پایان نامه های دانشجویی ترم ها و سال های قبل را 48 ساعت بعد از سفارش برای دانشجویان آماده می کنند و قیمت آن بسته به رشته و مقطع متفاوت است . به عنوان نمونه پایان نامه دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی سیصد هزار تومان .در ادامه گزارشگر از دانشجویان پرسیده بود:چرا خودشان به دنبال تحقیق و پژوهش برای تهیه پایان نامه نمی روند؟و دانشجویان پاسخ داده بودند :به دلیل آینده مبهم و نیز اینکه استادان پایان نامه ها را دقیقا مطالعه نمیکنند چرا بی دلیل به خودمان زحمت بدهیم؟در انتهای گزارش گزارشگر عنوان کرده بود:درست است که اکثر فارغ التحصیلان دانشگاه ها آینده مبهمی دارند ولی این موضوع دلیل نمی شود که به دنبال پژوهش نباشند و بخواهند از پایان نامه دیگران که حاصل پژوهش دیگران است استفاده کنند. با خواندن این حرف یاد حرف یکی از استادان خودم افتادم که می گفت:در دانشگاه ها فاعده ای به نام بقای پروژه وجود دارد و قاعده این است که هیچ پروژه ای خلق نمی شود و از بین نمی رود و تنها از دانشجویی به دانشجوی دیگر منتقل می شود

انسان و تکنولوژی

شاید عده ای با خواندن این مطلب فکر کنند من با پیشرفت و توسعه مخالفم و سنت گرایی محض هستم با این حال من نظر شخصی خودم را می گویم و نمونه ای ذکر می کنم : همان طور که می دانید در گذشته ارتباطات به مانند امروزه وسیع و پیشرفته نبود و انسانها برای برقراری ارتباطات با فواصل دور از نامه استفاده می کردند چون هزینه سفر و همینطور خطرات آن بسیار زیاد بود اما در مورد ارتباطات نزدیک خودتان هم بهتر می دانید و یا از اقوامتان شنیده اید که در قدیم ارتباطات بین مردم نزدیک و صمیمانه بود و مردم از شرایط و احوال هم به خوبی اطلاع داشتند و مشکل دیگران را مشکل خود می دانستند و تا جایی که می توانستند مشکلات هم را حل می کردند اما اکنون با پیشرفت تکنولوژی روابط و همین طور احساسات مردم رو به تنزل می رود انسانها دچار روز مره گی شده اند و همه چیز فقط در مادیات خلاصه می شود اکنون حقیقتا چند درصد از ما از شرایط اقوام نزدیکمان آگاهی داریم؟چند درصد از ما در مواقعی جز گرفتاری به نزدیکان یا دوستانمان مراجعه می کنیم ؟و قول شخصی انسانها ماشینها را خلق کرده اند ولی به جای اینکه ماشینها در خدمت انسانها باشند انسانها در خدمت ماشینها هستند و دایما به فکر توسعه و اصلاح ماشینها هستند اما به نظر شما صرف توسعه علمی و صنعتی کافی است؟آیا انسان تک بعدی است و به عاطفه و احساس و محبت احتیاج ندارد و همیشه باید در فکر توسعه درآمد و سرمایه اش باشد؟

شهر الکترونیک

ما در کشورمان تنها چیزی که کم نداریم شعار است یکی از این شعارها شهر الکترونیک است اما راه دور نرویم حقیقتا چند درصد از دانشگاه های ما مجهز به خدمات الکترونیکی است؟ دردانشگاه ها که مکان تحصیلات عالیه است چند درصد از دانشجویان پست الکترونیکی دارند و از آن برای کارهایشان استفاده می کنند؟چند درصد اساتید سایت اختصاصی دارند و صندوق پستی الکترونیکی خود را هر روز چک می کنند؟و چند درصد دانشگاه ها نمرات را به صورت الکترونیکی اعلام می کنند تا هم در هزینه و هم در وقت دانشجویان صرفه جویی شود؟حال با این شرایط که هنوز دانشگاه ها که جزیی از شهرها هستند به خدمات الکترونیکی مجهز نیستند آیا سخن گفتن از شهر الکترونیکی خنده دار نیست؟

ظاهر

راستش اول مردد بودم که این مطلب را بنویسم یا نه اما بعد بهتر دیدم بنویسم و نظرات دیگران را هم بدانم اگر دقت کرده باشید همیشه در سریال های ایرانی اشخاص مودب و با اخلاق و با شخصیت ظاهر و تیپ خاصی دارند و در برخورد اجتماعی هم اکثر ما از روی ظاهر افراد در موردشخصییتشان قضاوت می کنیم اما به نظر من ظاهر نمیتواند معیار کامل و خوبی برای قضاوت در مورد افراد باشد که گاهی اوقات با این قضاوتهای نادرست روابط اجتماعی ما دچار اختلال و فروپاشی می شود و مواقعی هم باعث جرم و جنایت می شود نمونه ای ذکر می کنم:شخصی در خیابان پسری را با ظاهر شیک و مرتبی می بیند که در حال صحبت با دختری است و به خیال خود که این پسر با توجه به ظاهرش حتما باید خلافکار باشد و به اسم امر به معروف و نهی از منکر این پسر را میکشد با این استدلال که این پسر اصلاح شدنی نیست و باید مرحله آخر امر به معروف و نهی از منکر را در موردش اجرا کرد

حرفهای دیگران

من از مرگ نمیترسم فقط نمیخواهم وقتی آن اتفاق می افتد آنجا باشم
چیزهایی به مراتب بدتر از مرگ وجود دارد آیا تا به حال یک بعد از ظهر را با مامور بیمه گذرانده اید
من نمیخواهم مشهور شوم بلکه می خواهم جاودانگی را از راه نمردن به دست آورم
وودی آلن

حرفهای امروز

مجرد از دلش می ترسد و متاهل از همسرش
با نگاه اول عاشق شدم با نگاه دوم فارغ شدم با نگاه سوم دوباره عاشق شدم
نتیجه اخلاقی:برای عاشق شدن باید تعداد نگاه هایمان فرد باشد

عجیب ولی واقعی

میخواهم برایتان داستان یک طلاق عجیب را بگویم با عنوان :طلاق به خاطر پیاز
داستان از این قرار است که دو زوج جوان که دو ماه ابیشتر از ازدواجشان نگذشته بود یک شب به مهمانی فامیلی می روند که پسر جوان در آن مهمانی همراه با غذا پیاز می خورد فردا صبح دختر جوان با عصبانیت می گوید :باید االان به دادگاه برویم و از هم جدا شویم پسر جوان که شوکه شده بود دلیل این حرف را از او می پرسد و دختر جوان می گوید تو می دانستی من از بوی پیاز متنفرم و دیشب عمدا پیاز خوردی تا مرا در جلوی اقوامت کوچک کنی پسر جوان هر چه می گوید که این موضوع را قبلا به من نگفته بودی دختر جوان نمی پذیرد و از هم جدا می شوند و بعد از جدایی دختر جوان می فهمد این موضوع را به او نگفته است اما حالا کار از کار گذشته است

حر فهایی از جنس امروز

مروارید را در اقیانوسها جستجو مکن شاید در گریبان خودت باشد
فریدون

درخواست

از دوستان در خواست دارم هر کس در مورد حافظه های نیمه هادی مطلبی دارهد یا وب آدرسی می شناسد لطفا بفرستد

مقدمه

سلام دوستان به وبلاگ من خوش آمدید
لطفا و حتما در مورد مطالب این وبلاگ نظر بدهید
ممنون