توسعه

در میان مکاتب دانشگاهی که دغدغه توسعه داشته اند اصحاب مکتب نوسازی براساس پیدایش برخی ویژگی های روانی و شخصیت افراد در یک جامعه به موضوع توسعه پرداخته اند.
به عنوان مثال دیوید مک کلاند پیدایش انگیزه پیشرفت یا ویروس .A.N و دانیل لرنر پیدایش «همدلی» و «مشارکت جمعی» را در میان افراد یک جامعه عامل و نشانه نوسازی آن جامعه می دانند و نوسازی را فرآیندی می دانند که طی آن جوامع بشری از حالت سنتی به حالت نوین درمی آیند.
انگیزه پیشرفت، همدلی و مشارکت البته تعریفی متفاوت از آنچه دارند که ما در ذهن و عرصه اجتماعی می پرورانیم. در واقع تفاوت میان پوپولیسم و مشارکت همان واقعیتی است که جامعه ایران را متفاوت از نمونه جوامع توسعه یافته شرق آسیا یا غرب می کند.
یکی از ویژگی های مشارکت در جامعه ایرانی بی سامانی آن است بدین معنی که هر از چندی در موسم انتخابات به هنگام جدی شدن تهدیدات خارجی یا با وقوع بحران هایی نظیر زلزله و سیل شیپور مشارکت نواخته می شود و پس از آن ملت همیشه در صحنه تا مشارکت بعدی یکدیگر را به خدا می سپارند. مشارکت های این چنینی البته از درون و بیرون رفراندوم سیاسی تلقی می شود و حضور مردم در خیابان ها رای مثبت به سیستم. ویژگی اساسی این نوع مشارکت فقدان ساز و کارهای سازمان ده دارای خط مشی مشخص یا همان حزب است و ضعف تحزب خود ناشی از ضعف مشارکت.
زیاد شنیده ایم از اینکه می گویند ایرانی ها در کار جمعی موفق نیستند و این حکم را به غیر از عرصه های سیاسی و اقتصادی به عرصه هایی چون ورزش و هنر هم تعمیم داده اند.
مشارکت از نوع ایرانی آن به معنی توده ها نیست که به طور موقتی و در موقعیت های خاص گرد هم می آیند و با گذشتن از آن بزنگاه نمی توان اثری از آنها دید. مشارکت برای ما یادآور مشت های گره کرده خلق در خیابان ها است.مشارکت کننده ها از روز بعد اما هر یک به راه خود می روند و پراکنده می شوند.
گویی جز آفرینش حماسه کارکردی بر آنها متصور نیست. در توضیح علل ضعف مشارکت جمعی بسیار گفته و نوشته اند. برخی به دلایل روانی و نوع تربیت فرزندان در خانواده های پدرسالار ایرانی و برخی به موانع دیگر در مقابل شکل گیری ساختارهای مشارکتی اشاره داشته اند. علت اما هر چه باشد معلولش ضعف مشارکت جمعی و نابسامانی و پراکندگی آن است و جامعه ای که مشارکت جمعی در آفرینش و سازندگی- فارغ از حوزه آن- نهادینه نشود به سختی می تواند مدعی حرکت در مسیر توسعه باشد.

چرا امید به زندگی در زنان بیشتر از مردان است؟


برتراند دژاردینز (Bertrand Desjardins) محقق گروه جمعیت شناسی دانشگاه مونترال توضیح میدهد: دو عامل زیستی و اجتماعی در امید به زندگی موثراند؛ از بعد زیستی نخست این که در طی دوازده ماهه اولیه نوزادی (جدا از تاثیر سایر عوامل) مرگ و میر به طرز قابل توجهی ۲۵ تا ۳۰ درصد در مردان بیش از زنان است.
به ازای تولد هر ۱۰۵ نوزاد دختر ۱۰۰ نوزاد پسر متولد میشود، که این امر تا حد متعارفی در سن ازدواج متعادل میگردد. به علاوه هورمونها نقش مهمی را در طول عمر ایفا میکنند. هورمون استروژن زنانه در حذف کلسترول مضر بسیار موثر است، بنابراین باعث مصونیت آنان در برابر بیماریهای قلبی میگردد. در مقایسه هورمون تستسترون موجود در بدن مردان به میزان بیشتری آنان را درگیر رفتارهای مخاطره آمیز مینماید.
توانایی بدنی زنان برای سازگاری به بارداری و شیردادن، به آنان کمک میکند تا نسبت به مردان بسیار آسانتر بتوانند کالریهای اضافی بدن را کنترل کنند. در نهایت زنان از امتیاز زیستی برتری نسبت به مردان بهره میبرند. به دلیل این که دارای دو کروموزوم x هستند به طوری که اگر جهشی در یک کروموزوم x رخ دهد کروموزوم x باقیمانده قادر به جبران آن خواهد بود. در عوض همه ژنهای موجود در کروموزوم x مرد حتی اگر مضر باشند بیان میگردند.
زیستشناسی تمامی داستان نیست با این همه عوامل اجتماعی نیز در این میان سهم بزرگی دارند. گرچه خلق و خوی زنان و مردان در جهان صنعتی نزدیک به هم است ولی این شباهت کامل نیست. زنان تمایل کمتری به کشیدن سیگار دارند، تمایل کمتری به نوشیدن الکل دارند، دارای دقت بیشتری در رانندگی هستند و به طور متوسط فعالیتهای شغلیشان به میزان کمتری برای سلامتشان مضر است.
در گذشته وضعیت اجتماعی زنان مانند فقر با تولد نوزاد عجین گردیده بود و امتیاز زیستیشان را خنثی مینمود (در بعضی از این کشورها این اثرات تا به امروز نیز ادامه دارد). در سال ۱۹۹۰ میلادی در بنگلادش زنان فقط یک سال بیشتر از مردان عمر میکردند، طول عمر زنان هند به میزان ۶/۰ بیشتر از مردان بود). اما امروزه حداقل در کشورهای صنعتی، اقتصاد و وقایع اجتماعی این وضعیت نامتوازن را به مقدار قابل توجهی کاهش داده و امید زندگی زنان از مردان بیشتر شده است.
به عنوان مثال در سال ۱۹۹۰ زنان آمریکایی ۷/۶ سال بیشتر از مردان آمریکایی عمر کردند و زنان انگلیسی و فرانسوی بهترتیب ۳/۵ و ۸/۷ سال بیشتر از مردان کشورهای ذکر شده عمر کردند.




پول می تواند سبب وابستگی شود

تحقیقات جدید نشان می دهد مشاهده پول می تواند به صورت ناخودآگاه سبب تغییر رفتار انسانها شود. گروهی از محققان دانشگاه مینه سوتا در آمریکا در مطالعه ای جدید جمعی از دانشجویان داوطلب را به دو دسته تقسیم کرده و آنها را در مواجهه با ۹آزمایش و معما قرار دادند با این تفاوت که برای گروه اول در خلال این آزمایشها مقادیری پول به نمایش درمی آمد اما گروه دوم همان آزمایشها را بدون مواجهه با پول انجام دادند.
نتایج این مطالعه نشان داد دو گروه یاد شده عملکردهای متفاوتی داشتند و این امر حاکی از آن است که حتی مشاهده پول می تواند بر رفتار انسان در شرایط مختلف تاثیر بگذارد.به گفته کتلین ووسدستیار پروفسور بازاریابی در دانشگاه «مینه سوتا» و سرپرست این مطالعه، مشاهده پول می تواند روی افراد تاثیر مثبت و یا منفی داشته باشد.
وی افزود قرار گرفتن در معرض پول سبب بروز حس کفایت و عدم نیاز به دیگران در انسان می شود و می تواند میزان اجتماعی بودن را در انسانها کاهش دهد. «ووس» عنوان کرد: اجداد قدیمی انسانها احتمالا برای انجام کارها و رسیدن به اهداف خود مثلا ساختن پناهگاه و یا شکار نیاز به همکاری دیگران داشته اند اما در ابتدا معامله کالا به کالا و در نهایت پول در میان مردم رایج شد به طوری که انسانها می توانستند بدون نیاز به کمک مستقیم دیگران و تنها با برخورداری از پول کارهای خود را انجام بدهند که این امر احتمالا میزان اجتماعی بودن انسان را نیز کاهش داده است.
در یکی از این آزمایشها دانشجویان داوطلب به دو گروه تقسیم شدند و از آنها خواسته شده با یکسری کلمات پراکنده جمله سازی کنند. بررسی این جمله هانشان داد جمله های ساخته شده توسط افرادی که در هنگام آزمایش پول مشاهده کرده اند، به صورت ناخوداگاه به میزان بیشتری با مسائل مادی و پول ارتباط دارد.در آزمایشی دیگر دانشجویان به حل یک معما مشغول شدند و آن دسته از دانشجویان که در موقعیتی نشسته بودند که می توانستند مقداری پول مشاهده کنند به طور میانگین پس از ۵‎/۱دقیقه برای حل معما تقاضای کمک کردند اما دانشجویان دیگر که پولی نمی دیدند به طور میانگین پس از ۳دقیقه درخواست کمک کردند.به گفته محققان، حتی مشاهده جزئی پول نیز می تواند در نوع رفتار و اهداف فرد تاثیر بگذارد و به صورت ناخوداگاه سبب کاهش حس وابستگی فرد به سایرین شود.

توسعه اجتماعی

وسعه اجتماعی چیست؟ با سایر مفاهیم از جمله توسعه انسانی، فنی، سیاسی، اقتصادی و غیره چه تفاوتی دارد؟ مولفه‌ها، شاخص‌ها و عوامل خاص آن کدام است؟ و چگونه می‌توان به آن دست یافت؟

توسعه اجتماعی از دیدگاههای متفاوت معناهای مختلفی را داراست از جمله: گذر از جامعه سنتی به صنعتی یا مدرن از طریق تقسیم کار که در نظر دورکیم مطرح بود و دیگرانی که آنرا به معنی سرمایه اجتماعی، هویت انسانی، عقلانیت ارتباطی، اعتماد، انسان بودن و غیره می‌گرفتند. در ایران این مفهوم با شاخص‌های هویت و اعتماد اجتماعی بیشتر مدنظر بوده است.

توسعه اجتماعی در سال 1995 به معنی مبارزه با فقر مطرح شد که مسئولیت اصلی مقابله با فقر به عهده دولت‌های ملی و نظارت آن بر عهده اجتماع بین‌المللی گذاشته شده بود. این نظارت در بیانیه ژنو بر رعایت حقوق بشر، بخشودگی بدهیهای خارجی کشورهای فقیر، تجارت خارجی کشورها، سرمایه‌گذاری در بخش‌های اجتماعی و نقش بانک جهانی تاکید داشت. شاخص‌های توسعه نیز عبارت بودند از: دسترسی به خدمات آموزشی، درصد جمعیت با سواد، طول عمر، میزان مرگ و میر نوزادان، سوء تغذیه و تغذیه مناسب، سطح بهداشت و کنترل بیماریها، مسکن مناسب، برابری زن و مرد و ... مهمترین موضوع از این نظر توسعه انسانی و آنهم در عمل به معنی مقابله با فقر و نابرابری است که باید با سیاست‌گذاریهای اجتماعی تامین شود.

توسعه اجتماعی با تقسیم حیات اجتماعی به چهار حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خاص‌تر شده است و مؤلفه های آن حول انسجام و یگانگی از هویت و استقلال نسبی و منطق درونی خاصی برخوردار شده است. عدم توجه به دو عامل انسجام و یگانگی به صورت آسیب‌های اجتماعی، طراوت و شادابی حیات اجتماعی را تهدید می کند.

کانون بحث توسعه اجتماعی اجتماع جامعه‌ای (Societal Community) است، که مطابق آن همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مطمع نظر است چه در سطح خرد و کلان و چه از نظر جنبه‌های عینی و ذهنی.

توسعه اجتماعی مستلزم شناخت هستی شناسی اجتماعی یعنی وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم و هدف شناسی اجتماعی که وضعیت مطلوب را ترسیم می‌کند و بسیار هنجاری است، و سرانجام امکان شناسی است که به مقدورات و محدودیت‌هایی اشاره دارد که در گذار از وضعیت موجود به مطلوب با آنها روبرو هستیم.

بررسی ها نشان می دهد که ایران از نظر اجتماع جامعه‌ای مشتمل بر "ماهای" بسیار متعدد، متنوع، و بعضاً متناقض است. بدین معنی که اجتماعات سازمانی و رسمی یا تعلقات سازمانی در جامعه ایران بسیار ضعیف است؛ انجمن ها، احزاب سیاسی، شوراهای اجتماعی، اتحادیه‌های صنفی نیز به تبع آن بسیار ضعیف هستند لذا بین دو بخش رسمی و غیررسمی حیات اجتماعی مردم ایران خلاء بزرگی وجود دارد که منبع اصلی نابسامانی یا آنومی اجتماعی است. پیامدهای حاصل آن از جمله جمع‌گراییهایی خاص گرایانه، فرد‌گراییهای خودخواهانه و انواع کژکارکردیها و کژکرداریهاست. از سوی دیگر در ایران جنبه‌های غیررسمی حیات اجتماعی ایران در قالب گروهها، اقشار اجتماعی، قومی، خانوادگی و ... نسبتاً قوی است. در این اجتماعات طبیعی (Communities) روابط گرم، عاطفی، تعلقات و وابستگی‌ها بسیار شدید است. این نوع اجتماعات وجه غالب اجتماع جامعه‌ای ایران را تشکیل می‌دهد و تعیین کننده خاص‌گراییهایی فرهنگی و اجتماع‌اند.

اهم مسایل و مشکلات اجتماع جامعه‌ای در ایران عبارتند از: 1) غلبه ارزشهای ابزاری (ثروت و قدرت) بر ارزشهای ذاتی (تعهد و موقت عمل کردن)؛ 2) تعدد و تعارض اجتماعات، الگوها و قواعد عمل جمعی موازی با هم که منبع و منشاء نابسامانی و آنومی اجتماعی‌اند و در شرایط موجود نیز تعارض بین نخبگان این وضعیت را تشدید کرده است؛ 3) کثرت امر و نهی و تورم اجتماعی که بعضاً از لحاظ نظری و عملی متناقض‌اند؛
4) خاص‌گراییهای خانوادگی، طایفه‌ای، قومی و احساس تعهد دو تکلیف در برابر اجتماعات غیررسمی کوچک و تقدم منافع خاص‌گرایانه فردی، خانوادگی، قومی بر مصالح جمعی عام، جمع‌گرایی خاص‌گرایانه در اجتماعات کوچکتر و فردگرایی خودخواهانه در اجتماعات بزرگتر؛ 5) عقب ماندگی و تأخر اجتماع جامعه ای نسبت به سایر حوزه های جامعه؛
6) چندگانگی ساختاری – ساخت قطاعی و شدت روابط درون گروهی؛ 7) نظم انتظامی مبتنی بر تشابه‌پذیری در شیوه‌های احساس، اندیشه و عمل توأم با فشار بیرونی خشونت آمیز؛ 8) چندگانگیهای شخصیتی و رواج تظاهر، تملق، دروغ و تزویر؛ 9) سرخوردگی‌های روانی، نارضایتی عمومی و برون‌گرایی، هنجارشکنی، قانون‌گریزی، قانون‌ستیزی و آسیب‌پذیری در برابر تهاجمات فرهنگی، افزایش بحرانهای اجتماعی و بویژه بحران اخلاقی.

وضعیت مطلوب توسعه اجتماعی بسط و تعریض و تحکیم اجتماع جامعه ای یعنی اجتماع بزرگتر و تعهد اجتماعی عام‌تر است که در آن، اولاً: انسجام جمعی عام بصورت نظم اجتماعی مبتنی بر تفاوت‌پذیری با حفظ هویت‌ها؛ ثانیاً: تسامح و بردباری؛ ثالثاً: هویت جمعی عام جامعه‌ای به عنوان منظر نگاه به درون و بیرون و پایه اساسی تنظیم روابط درونی و برونی جامعه مطرح می‌باشد؛ رابعاً: انسجام جمعی عام و تعهد جمعی تعمیم یافته بر سر اصول و قواعد عمل جمعی عام و تحقق جامعه مدنی و مفهوم شهروندی و وفاق و سینرژی حاصل از آن پدید می‌آید؛ و سایر موارد از جمله هویت جمعی عام، اعتماد اجتماعی عام، یگانگی نظام شخصیتی و خودیابی، بسط اخلاق و همبستگی اجتماعی عام و بالاخره توسعه عقلانیت ارتباطی شکل می‌گیرند.

برای گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب ودست یابی به توسعه اجتماعی از نظر نویسنده مقاله می‌تواند سه سناریو را شامل شود، 1) تداوم وضعیت موجود – با احتمال بسیار ضعیف؛ 2) بدتر شدن وضعیت موجود – محتمل؛ 3) بهبود وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب – محتمل ولی مشروط به شناخت مسایل و مشکلات موجود، ترسیم دورنمای آینده، امکان شناسی و ارزیابی دقیق و برنامه‌ریزی عملی برای توسعه اجتماعی است.

توسعه اجتماعی ایران از اهمیت و ضرورت عملی و اجتماعی خاصی برخوردار است. جامعه امروز ایران از پس‌افتادگی توسعه از نظر اجتماعی و ساختاری در رنج است. ما نیازمند همبستگی، اخلاق عمومی، جامعه مدنی و اعتماد اجتماعی هستیم و اگر در این راه نکوشیم آسیب‌ها و نابسامانیهای اجتماعی و طغیانها در راهند. کار روی ابعاد توسعه متوازن و همه جانبه ایران هم در بعد علمی و هم در بعد عملی و اجرایی به طور جدی باید مورد توجه قرار گیرد.

خودباوری قسمت1



خودباوری درست و سازنده، شرط بسیار مهمی برای خوشبختی و رضایت خاطر انسانهاست و نبود خودباوری باعث بروز بیماری و احساس عدم خوشبختی می شود. این خودباوری، در مقابل فرار از واقعیت، فرار از مشکلات و مسائل، ترس از هر چیز جدید و تازه و عملی نشدن تصمیمات گرفته شده، تعریف می شود. مواردی که در زیر ذکر می شود، در واقع تمرینی برای بیـدار کردن حس خودباوری در فرد است و از کتاب 30 روز خودباوری نوشته راینر هاک (30 Tage Selbstvertrauen) انتخاب شده است.

1.من چه کسی هستم؟
علایق من، علایق شخص منحصر بفردی است. این شخص منحصر بفرد خود من است.
می خواهم که خود را بیشتر بشناسم و مسرورم از اینکه با چه کسی برخورد خواهم کرد.
علایق من تا کنون متعلق به انسانهای دیگر بود.
سرگذشت این انسانها مرا به خود جذب می کرد، من سرگذشت آنها را باور کرده بودم و خود را افسرده، بدبخت زخمی و خسته احساس می کردم.
من پیش خود نمی توانستم تصور کنم که آیا آنها هم زخمی، بدبخت و افسرده بودند.
با این حال تحقق جزء به جزء زندگی من، به خود من بستگی دارد.
من باید اجزای زندگی خود را بیابم.
وظیفه اصلی من مشخص است: می کی هستم؟
اگر برای این سوال پاسخی بیابم، می توانم خود را به دیگران بنمایانم.

2.من منحصر بفرد هستم.
اغلب سعی می کنم به صدای درونی خود گوش دهم.
او به من هشدار می دهد که مستقل باشم و از من می خواهد که مسیر زندگی شخصی خود را در اجتماع پیدا کنم و به سوی آن قدم بردارم. ولی اگر با این حال به این صدا گوش ندهم و خود را مردم گریز احساس کنم، آنگاه حس می کنم که کسی به من می گوید: « همانند دیگران نباش » با این حال من خود را آگاه به این موضوع می کنم: « من منحصر بفرد هستم. »
من از منحصر بفرد بودن خود به عنوان مخلوق پدرانمان به وجد می آیم.
من دوست دارم که به عنوان نمونه منحصر بفرد از جانب دیگران مورد توجه و ارزیابی قرار بگیرم. به عنوان انسانی که همواره خود را با حرکت دیگران هماهنگ نمی کند و هیچ گونه حد و مرزی ندارد.
هر چند که افراد بسیاری آرزو می کنند که درست همانند دیگران باشند.
در چنین حالتی است که با کمال میل، خود را از این مردم گریزان می دانم.

3.از وجود خود بسیار مسرورم
هرگز از من سوال نشد که آیا دوست دارم به این دنیا بیایم.
من با تولدم در خانواده خود و در این جهان متولد شدم.
خداوند این زندگی را به من هدیه کرده و به همراه آن احساس خودباوری بالایی را در من به ودیعه نهاده است. به واسطه این حس خودباوری باید از خود سؤال کنم که آیا باید از بودن در این دنیا شرمنده باشم یا به شکرانه آمدن در این دنیا خوشحال باشم. به خودم و به آن خدایی آری می گویم که این وظایف را بر عهده من گذاشته است. خیلی عالی است که من وجود دارم.
من آگاهانه در راهی قدم بر می دارم که به من نشان می دهد که در مسیر زندگی شخصی خود چگونه احساس عالی و خوبی داشته باشم.

4.ضعیف و ناتوان بودن، حق من است.
به عنوان مخلوقی که از جانب خداوند خلق شده است، هیچ دلیلی برای خجالت کشیدن ندارم ناتوانی و توانمندی، موفقیت و ناکامی، عشق و نفرت، شک و اطمینان را به عنوان یک انسان می شناسم.
با وجود اعتقادم به خدا، اغلب شک و تردید عذابم می دهد.
آن گاه می خندم و می گریم، می دانم که چه می خواهم، ولی با این حال دوباره خود را عاجز و ناتوان احساس می کنم.
خداوند من را همان گونه که هستم، خلق کرده است. او به من آری گفته است.
من این حق را دارم که ناتوان و ضعیف باشم و حق تصمیم گیری درباره اینکه چه چیزی برایم خوشایند است و چه چیزی نیست.

5.تولد در دستهای خدا
خداوند جهان ما را سرشار از عشق آفریده است.
من احساس خوبی پیدا می کنم که او شخص مرا می شناسد؛ وقتی که می گوید: « من تو را با نامت صدا کردم، یعنی تو خود من هستی. »
او همانند صخره ای در پشت من است.
او نیرویی است که نگهدارنده من در زندگی است.
من نزدیکی او را به خود حس می کنم و همچنین آن منبع انرژی را که در من جریان دارد.
او دستهای خود را در بالای من نگه می دارد. خداوند مرا دوست دارد، به همین خاطر می توانم به خودم بگویم که من دوست داشتنی هستم.