مردم سالاری و حقوق بشر

جان استوارت میل در رساله «درباره آزادی»: «کمال آدمی یعنی آنچه نفس جاویدان و استوار و نه امیال گذرنده برای آدمی تعیین کرده است، پروراندن و تکمیل کردن استعدادهای خویش به عالی ترین و متعادل ترین وجه است.»

سالیان سال است، مردم کشور ما با نفی استبداد برای تحقق حقوق خود و کسب استقلال تلاش می کنند. نهضت مشروطه ملی شدن صنعت نفت و پیروزی انقلاب اسلامی، نمونه هایی از این تلاش هاست. اما در طی این سال ها، به رغم تلاش ها، هنوز این دستاوردها نهادینه نشده اند.

با توجه به شرایط فعلی و پیامدهای ناشی از ظهور عصر الکترونیک و همچنین نقش عوامل اقتصادی در ثبات سیاسی اعتبار حاکمیت ملی به میزان تحقق حاکمیت ملت است. شرط تامین منافع ملی ایران در ارتباط با سایر کشورها تحقق مردم سالاری است.

برای تمام افرادی که در جهت تحقق مردم سالاری گام بر می دارند، این سوال جدی مطرح است که دموکراسی در چه شرایطی در یک جامعه نهادینه می شود؟ پیدایش دموکراسی نیازمند چند شرط کافی و لازم است: شرط اول فقدان یک نهاد با قدرت تامه است که آزادانه هر کاری را انجام ندهد. وجود چنین قدرتی در جامعه اجازه حضور و ظهور تکثر نهادهای سیاسی - فکری که از ویژگی های جامعه بشری است را نمی دهد. شرط دوم این است که روابط میان نهادها به گونه ای شکل گرفته باشد که هیچ یک از آنها نتواند تعادل نیروها را برهم بزند و تبدیل به قدرت کنترل کننده سایر نهادها شود. شرط سوم آن است که بقای هر یک از نهادهای متنوع قدرت به بقای سایر نهادها وابسته شده باشد. در غیر این صورت تضاد و تقابل میان نهادهای قدرت، جامعه و نظام را فلج و در شرایطی منجر به از هم پاشیدگی می کند.

البته باید توجه داشت که علاوه بر شروط مذکور، شرایط ذهنی ای نیز لازم است که بدون تحقق آنها پیدایش دموکراسی و نهادینه شدن آن نیز غیرممکن است. شرط اول: پذیرفتن اینکه جامعه بشری از نظر فکر و اندیشه گوناگون است و اختلاف یک واقعیت غیرقابل انکار است. قرآن کریم بر این نوع تنوع و گوناگونی، به رغم وحدت اولیه تاکید دارد و بیان می دارد این اختلافات تا قیامت ادامه دارد.

شرط دوم: پذیرفتن اصل تسامح و مدارا است. یکی از ویژگی انسان ها خودمحوری و خودشیفتگی است، این خودشیفتگی موجب عدم تحمل دیگران می شود. اما تحمل دیگران و مدارا با آن به عقیده جامعه شناسان یکی از ضرورت های دموکراسی و مردم سالاری است.

شرط سوم: تن دادن و پذیرفتن همزیستی مسالمت آمیز با دگراندیشان است. دموکراسی وسیله ای برای توسعه انسانی است. بدون مردم سالاری توسعه سیاسی، بدون توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و بدون توسعه اقتصادی، توسعه انسانی محقق نخواهد شد. توسعه انسانی زمانی محقق است که اعضای جامعه یا تمامی شهروندان شروط مذکور را بپذیرند. پذیرش این شروط به معنای چشم پوشی از اعتقادات و باورهای خویش نیست بلکه به این معناست که هر کس با حفظ باورها و اعتقاداتش به اعتقاد و باور دیگری نیز احترام بگذارد. دموکراسی نه دادنی است و نه گرفتنی. بلکه فرایندی است یادگرفتنی. یادگرفتن شرایط ذهنی که مکان آن دانشگاه و مدرسه نیست بلکه باید از طریق تجربه و آزمون و خطا به این جمع بندی رسیده و بدانند که رعایت آن به نفع همه است. اما برای تحقق مردم سالاری، یک سری شرایط کافی مورد نیاز است. این شرط، عملکرد آگاهانه احزاب و نهادهای قدرت در حکومت، در میان مردم است. هر قدر این شروط برای تحقق دموکراسی، بیشتر فراهم شود، تحولات سیاسی سبب پیروزی مردم سالاری خواهد شد. در ایران اسلامی، نهادهای متعدد با درجات مختلفی از قدرت وجود دارند که هیچ یک از آنها قدرت تامه محسوب نمی شود. امروزه آرام آرام شاهد ظهور علائمی از شروط لازم و کافی برای تحقق دموکراسی در کشورمان هستیم. با این حال اگرچه شاهد بروز تحولات امیدوارکننده در زمینه تحقق مردم سالاری هستیم اما رفتارهایی غیرمنطقی از سوی احزاب نشان می دهد، هنوز راه درازی در پیش روی ما است.

نکته قابل توجه دیگر اینکه، رابطه ای تنگاتنگ میان دموکراسی و حقوق بشر وجود دارد. دموکراسی شکل قابل قبول حاکمیت مردم بر مردم و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوتشان است. اما رسیدن به این حق زمانی میسر خواهد شد که سایر آزادی های اساسی انسان نیز تامین شود. آنچه امروزه تحت نام حقوق بشر یاد می شود و در بیانیه سازمان ملل متحد آمده است، حقوق طبیعی انسان است.

aftab.ir

حسادت

اما ببینیم چگونه محیط خانواده و به‌ دنبال آن جامعه باعث به‌وجود آمدن حسادت و رشد آن می‌شودو پیامد های این پدیده چیست؟

حسادت یکی از مخرب‌ترین احساسات در زندگی بشر است. بعضی از این احساس با ‌عنوان گناه یاد می‌کنند. گناهی که می‌گویند خداوند حتی برای آن مجازاتی مقرر نساخته چرا که وجود این احساس در انسان، خود از هر مجازاتی دردناک‌تر است. سال‌ها پیش داستانی شنیدم از دوستی که می‌گفت آن را در مقدمة یک کتاب آلمانی خوانده است. این داستان در مورد یک ایرانی بود که خدمت بزرگی به قدرتمندی می‌کند و آن قدرتمند از او می‌خواهد که در ازای خدمتش از او چیزی بخواهد. اما شرطی برای او قائل می‌شود و آن اینکه هرچه طلب کرد دو برابر آن را به همسایة او بدهد. آن شخص پس از یک هفته تفکر به نزد فرد قدرتمند بازمی‌گردد و از او می‌خواهد که یکی از چشم‌هایش را کور کند تا بدین ترتیب همسایه‌اش مطلقاً نابینا شود. بعدها شنیدم که این داستان را بسیاری از ملل دیگر نیز در مورد خودشان نقل کرده‌اند. قبل از شروع مطلب، ذکر دو نکته را لازم می‌دانم. یکی اینکه وقتی خصوصیتی را به قوم یا جامعه‌ای منتسب می‌کنیم معنایش این نیست که تمامی افراد آن ملت یا قوم دارای آن ویژگی هستند، بلکه مقصود این است که آن صفت کم یا بیش در اکثریتی از افراد آن جامعه دیده می‌شود. نکتة دیگر اینکه انتساب یک ویژگی خاص به یک قوم الزاماً به معنای مبرا بودن سایر ملل از آن خصلت نیست. بسیاری از ویژگی‌ها، چه مثبت و چه منفی، به‌نوعی در تمامی انسان‌ها کم یا بیش وجود دارد. محیط مناسب به رشد خصوصیات مثبت کمک می‌کند و مجال کمتری به بروز ویژگی‌های منفی می‌دهد و محیط نامساعد عکس آن عمل می‌کند.

بنابراین می‌توان انتظار داشت که تمامی مللی که به لحاظ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در شرایط یکسانی می‌زیند خصوصیات مشترکی داشته باشند. اما ببینیم چگونه محیط خانواده و به‌ دنبال آن جامعه باعث به‌وجود آمدن حسادت و رشد آن می‌شود. حسادت یعنی خوشحال نشدن از موفقیت دیگران و در مراحل پیشرفته‌تر، به شعف آمدن از شکست دیگران. یکی از مهم‌ترین علل رشد این پدیده در جوامع انسانی مقایسه شدن افراد با یکدیگر است. مقایسه‏هایی که معمولاً به بهتر و بدتر قلمداد شدن و به ‌دنبال آن، تحسین یکی و تحقیر دیگری می‏انجامد. هر فردی برای رشد و شکوفایی استعدادهای خویش به اعتمادبه‌نفس نیازمند است. اعتمادبه‌نفسی که با تشویق بجا و به‏موقع، به‏ویژه در دورة کودکی و نوجوانی در فرد شکل می‌گیرد. نیاز به مورد توجه قرار گرفتن و تشویق شدن از جانب دیگران نیازی است طبیعی که در تمامی ما انسان‏ها کم و بیش وجود دارد و همین نیاز انگیزة پیشرفت ما در زمینه‏های مختلف زندگی است. تشویق و توجه کافی والدین و بزرگ‌ترها و معلمان می‏تواند به کودک اعتمادبه‌نفس دهد و به تعدیل این نیاز در بزرگسالی وی کمک کند.

برعکس، تحقیر و سرزنش در زمان کودکی باعث از بین رفتن اعتمادبه‌نفس می‌شود و نیاز به توجه و مطرح شدن را در بزرگسالی تشدید می‌کند. سرزنش و تحقیر اگر به‌ دنبال مقایسة فرد با دیگران صورت گیرد، باعث به‌وجود آمدن احساس حسادت می‌شود. کمتر کسی در میان ما یافت می‏شود که کراراً با دیگران مقایسه نشده و برای نقطه‌ ضعف‌هایش تحقیر و سرزنش نشده باشد. این مقایسه‏ها معمولاً از کودکی و در خانه، در بین خواهران و برادران و همچنین بچه‏های هم‌سن و سال، و در مدرسه در بین شاگردان شروع می‌شود و در بزرگسالی نیز به‌گونه‏ای نامرئی اما مستمر ادامه می‏یابد. با توجه به اینکه اکثر اوقات کسانی در اطراف ما هستند که در یک یا چند زمینه از ما بااستعدادترند، همیشه موردی برای مقایسه شدن و بهانه‏ای برای مورد سرزنش و تحقیر قرار گرفتن پیدا می‏شود و کسی را نیز از آن گریزی نیست. یک روز نقطة قوت ما را به رخ دیگری می‏کشند و او را تحقیر می‏کنند و با این کار کینة ما را در دل او می‏نشانند و حسادت او را نسبت به ما برمی‌انگیزند و روز دیگر نقطة قوت دیگری را به رخ ما می‏کشند و ما را تحقیر می‌کنند و کینة او را در دل ما می‌نشانند؛ و با هزاران تأسف، بیشتر اوقات این کار را ـ چه مادر و پدر و چه معلمان ـ با نیت خیر و در جهت ترغیب ما به بهتر شدن انجام می‏دهند.

با توجه به اینکه مقایسه از کودکی شروع می‏شود و آثار مضر و مخرب خود را در همان زمان بر ما می‏گذارد، تعدیل و پیشگیری از تأثیرات آن نیز باید از زمان کودکی و از درون خانه‌ها و مدارس شروع شود. توجه ویژة جوامع مدرن به کودکان و آموزش و پرورش آنان نشان از درک اهمیت نقش کودکان در ساختن آیندة جامعه دارد. اهمیت ویژه‏ای نیز که این جوامع به امنیت اقتصادی و آسایش فکری مادران و معلمان می‏دهند به‌دلیل نقش اساسی و سازنده‌ای است که آنان در تربیت کودکان به ‏عهده دارند. این در حالی است که تبعیض در جوامع سنتی و رشدنیافته باعث می‌شود که به کودکان اهمیت چندانی ندهند و گاه حتی آنان را معادل حیوانات قلمداد کنند و به همین ترتیب زنان را نیز که سروکارشان با کودکان است، با تمام اهمیتی که در ساختن آیندة جامعه دارند، ناچیز و بی‌ارزش بشمارند. غافل از اینکه جماعت بالغ امروز، با این‌همه خصایص ناسالم و مخرب، همان کودکان مورد غفلت قرارگرفتة دیروزند و کودکانی که امروز از آنها غافلیم، جماعت بالغ و ناسالم فردا را تشکیل خواهند داد.



● پیامدهای مخرب مقایسه

۱) حسادت: طبیعتاً وقتی موفقیت کسی چماقی شود برای تحقیر افرادی که هم‌ردیف و قابل مقایسه با او هستند ـ همکلاسان و همکاران، بچه‌های فامیل و حتی گاه خواهران و برادران ـ آنان از این موفقیت خوشحال نخواهند شد.

۲) کارشکنی: مقایسه همچنین باعث می‌شود افراد از فراهم آوردن امکاناتی که بتواند دیگران را به موفقیتی برساند مضایقه کنند و حتی از راه‏های گوناگون مانع پیشرفت آنها شوند (چوب لای چرخ گذاشتن و سنگ‌اندازی).

۳) عیب‏جویی از دیگران: عیب‌جویی از دیگری باعث می‌شود که در مقایسة احتمالی با او پیروز شویم. برای مثال، وقتی مرتب همسر و فرزندان دیگران را به رخ همسر و فرزندان خود کشیدیم، آنان را وادار می‌کنیم تا با عیب‌جویی حتی نادرست، شخصیت آنها را در نظر ما مخدوش کنند و بدین‌وسیله در مقایسه‌های احتمالی بعدی سربلند بیرون آیند. کوچک و ناچیز انگاشتن موفقیت‌های دیگران و گرفتن ایرادهای جزئی از کارِ کسانی که به‏هرحال کاری می‏کنند، تمایل به لطمه‏ زدن به حیثیت سیاسی‌ و ‌اجتماعی و علمی دیگران با اظهارنظرها و نقدهای غرض‏ورزانه و ترور شخصیت نیز که در سطوح بالاتری از جامعه صورت می‏گیرد می‏تواند ریشه در همین پدیده داشته باشد.

۴) احساس رضایت از کوچک شدن دیگران: کم شاهد نبوده‌ایم که ایراد گرفتن از یک شخص و کوچک شدن او باعث رضایت فرد یا افرادی شده است که احتمال داشته با او مقایسه شوند. این احساس رضایت را معمولاً وقتی یکی از فرزندان مورد انتقاد یا شماتت والدین قرار می‏گیرد در چهرة بقیة خواهران و برادران می‏توان دید و به همان نحو هنگامی که رئیس به کارمندی انتقاد یا اعتراض می‏کند در چهرة سایر کارمندان. حتی بسیاری از ادبا و نویسندگان ما نیز که داعیة رهبری فرهنگی مردم را دارند در همین دایرة بستة مقایسه و رقابت و حسادت اسیرند.

۵) از بین رفتن اعتمادبه‌نفس: با توجه به اینکه اعتمادبه‌نفس با تشویق بجا در انسان به‏وجود می‏آید، مقایسه و تحقیر به‏تدریج اعتمادبه‌نفس را از فرد می‌گیرد.

۶) کتمان، تظاهر، دروغ و تقلید: ترس از مقایسه شدن با دیگران و تحقیر شدن باعث می‏شود افراد، علاوه بر تلاش برای بالا رفتن از پله‏های هرم اجتماعی، به کتمان ناداشته‌های مادی و علمی خود بپردازند یا به داشتن آنها تظاهر کنند. اصطلاحاتی چون قمپز درکردن، خالی‏بندی، پز عالی، جیب خالی در همین مورد مصداق می‌یابد. این ترس همچنین باعث می‌شود که مردم صورت خود را با سیلی سرخ نگاه دارند و به تقلید از شیوة زندگی کسانی بپردازند که در سطوح بالاتر و مورد تقدیر و توجه جامعه هستند. به‏علاوه، در جوامعی که افتخار و ننگ یک فرد، افراد خانواده و فامیل را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد، دروغ گفتن در مورد نقاط ضعف و کمبودهای خانواده و بستگان رواج می‏یابد.

۷) کنجکاوی، مچ‌گیری و قضاوت: کنجکاوی چیزی نیست جز میل شدید به دانستن چیزها. پیشرفت بشر در بسیاری از زمینه‏ها تا اندازة زیادی مرهون حس کنجکاوی اوست. اما نوعی از کنجکاوی که در اینجا مد نظر است و یکی دیگر از خصایص مخرب و آزاردهندة ماست، علاقه به داشتن اطلاعات در مورد کسانی است که با ما منافع مشترکی دارند و احتمال دارد که با ما مقایسه شوند، مانند همکلاس، همکار، همسایه و فامیل. این اطلاعات معمولاً شامل مواردی است از قبیل میزان درآمد آنها، چیزهای تازه‏ای که خریده‏اند، محلی که تعطیلات خود را در آنجا گذرانده‏اند، یا مدارک و مدارجی که کسب کرده‌اند. این کنجکاوی به شکل مطرح کردن سؤالات متعدد مستقیم یا غیرمستقیم از خود افراد یا اشخاص دیگر بروز می‌یابد. از طرفی، مخفی کردن نقاط ضعف و دروغ‌پردازی در مورد نقاط قوت که شرح آن گذشت، خود منجر به مشکوک شدن افراد نسبت به یکدیگر و تحریک بیشتر کنجکاوی آنان و ایجاد حالت مچ‏گیری در افراد نسبت به یکدیگر می‌شود. چنین است که گاه فقط با دیدن یک مورد یا شنیدن یک جمله در مورد یک شخص که مغایر تصوری است که او از خود در ما ایجاد کرده است، دربارة او قضاوت و حکم صادر می‌کنیم.

۸) توهم و تفسیر اعمال دیگران: نتیجة این وضعیت تفسیر رفتارها و گفتارهای دیگران بر مبنای فاصله‏ای است که نسبت به ما در هرم اجتماعی دارند. بدین معنی که اگر یکی از همکاران کار ما را مورد تمسخر قرار دهد، اهمیتی نمی‌دهیم و حتی با او همکلام نیز می‌شویم. اما همین عمل را از جانب شخصی که در ردة پایین‏تری از ما قرار دارد حسادت و از جانب شخصی که در ردة بالاتری از ما قرار دارد توهین تلقی می‌کنیم چرا که تصور می‌کنیم او با این عمل قصد به‏ رخ کشیدن موقعیت خود و در نتیجه تحقیر ما را داشته است.

۹) مقایسة دائمی خود با دیگران و احساس برتری و کهتری: مقایسه شدن‏های متوالی باعث می‏شود که اگر کسی هم ما را با دیگری مقایسه نکند، خودمان این‏ کار را انجام دهیم. بدین معنی که دیگران را از نظر شغل، درآمد، میزان تحصیلات، همسر و فرزندان و... با خود مقایسه می‌کنیم و اگر در این مقایسه برنده نشدیم در مقابل آنان احساس کهتری و اگر موفق شدیم احساس اعتمادبه‌نفس و غرور می‌کنیم.

۱۰) نیاز به تعریف و تمجید شنیدن و مطرح شدن: بدون شک، تحقیر شدن‌های متوالی زخم‏هایی در روح به‏وجود می‏آورد که مرحمشان شنیدن تعریف و تمجید و جلب توجه کردن و مطرح شدن است. در حقیقت، نیاز به شنیدن تعریف و تمجید سکه‏ای است که روی دیگر آن تاب نیاوردن انتقاد است. به بیان دیگر، هرچه افراد جامعه‏ای تحمل بیشتری برای پذیرش انتقاد داشته باشند، به ‏همان میزان کمتر از تعریف و تمجیدهای افراطی و ستایش‏های اغراق‌آمیز و دروغین خوشحال می‏شوند و بالعکس افرادی که تحمل کمتری برای شنیدن انتقاد دارند، لذت بیشتری از شنیدن تعریف و تمجید می‏برند.

۱۱) تلاش برای رسیدن به موقعیت‌های افتخارآمیز و احترام‏برانگیز: نیاز به مطرح شدن باعث می‌شود که دنبال کسب چیزهایی برویم که در جامعه ملاک ارزش و احترام است. با توجه به اینکه ثروت و مدرک و به دنبال آن موقعیت اجتماعی معیار ارزش در جوامع غیردموکراتیک است، اکثریتی به دنبال آن می‏روند. فراهم نبودن شرایط و امکانات برای همگان باعث می‏شود که عده‏ای از راه‏های نادرست و با فدا کردن ارزش‏های انسانی به کسب این ارزش‌های قراردادی بپردازند. ناکامی در این راه باعث به‌وجود آمدن احساسات منفی چون کینه، نفرت، سرخوردگی، یأس و پوچی در افراد جامعه می‌شود. بنابراین، بذر اعتمادبه‌نفس و عشق را با تشویق خصوصیات یا قابلیت‏های مثبت فرزندانمان در منزل و شاگردانمان در مدرسه بکاریم و از مقایسه کردن آنها با دیگران و از مقایسه کردن هر انسان با انسان دیگر اجتناب کنیم و با این عمل موجبات رشد و شکوفایی بیشتر افراد جامعه را در هر سن و شرایطی فراهم آوریم.