اعتماد به نفس


  • نکته هایی درباره ی اعتماد به نفس
  • 1-    همه چیز از شما شروع می شود. ارزش و احترام خود را بدانید و به وجود خود افتخار کنید. 2- هر فردی جدا از ظاهر و موجودیت واقعی اش ، از توانایی های بالقوه و استعدادهای نهانی فراوانی برخوردار است که با ب...

  • با اعتماد به نفس می توانید بر سرنوشت خود حاکم شوید
  • 1. کسب آمادگی برای دور شدن از شرایط  نامساعد به منظور پیشگیری از شکست ها باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود. 2. اگر مایل نیستید در کار فعلی تان بهترین باشید، احتمالاً این کار مناسب شما نیست. 3. اعتماد به نفس بالا ناشی از...

  • اعتماد به نفس یعنی مطابق میل خود زندگی کردن
  • 1.    هر چقدر کارتان را بهتر انجام دهید خودتان را بیشتر دوست خواهید داشت و اعتماد به نفستان نیز بیشتر خواهد شد. 2.    شما هنگامی واقعاً خوشحال هستید و اعتماد به نفس دارید که بدانید ک...

  • چگونه اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم ؟
  • bsp; ؟ 1.    تفکر مثبت داشته باشید. هر چه خوشبین تر باشید اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت. 2.    در زندگی هر چه اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید بیشتر افراد و موقعیت هایی را که می توا...

  • راهکارهایی برای کسب اعتماد به نفس
  • 1.     اعتماد به نفسِ تزلزل ناپذیر نتیجه ایمان تزلزل ناپذیربه ارزشهایتان است. 2.     خوشبختی و اعتماد به نفس هنگامی به طور طبیعی ایجاد می شود که شما احساس کنید در حال تبدیل...

  • می توانید اعتماد به نفس بالایی داشته باشید اگر ...
  • 1. بپذیرید که هر جا و هر که هستید به این دلیل است که خودتان خواسته اید. اگر موقعیت تان را دوست ندارید ، خودتان را تغییر دهید. 2. آنقدر تجسم کنید تا تحقق پیدا کند. طوری عمل کنید که گویی همان اعتماد به نفسی را که خواستارید د...

  • معجزه اعتماد به نفس
  • 1. هنگامی که برای اولین بار با کسی ملاقات می کنید در چشم هایش نگاه کنید ، نامتان را به وضوح بگویید و محکم با او دست بدهید. 2. طریقه بر زبان آوردن نامتان هنگام معرفی خود به دیگران معیاری است برای سنجش این که چقدر خودتان را ...

  • اعتماد به نفس کلید موفقیت
  • 1. اعتماد به نفس اساس موفقیت ها و پیروزی های بزرگ است. 2. شما می توانید از عهده هر کاری برآیید به شرط آن که شدیداً خواستار آن باشید. 3.مردم عادی امید و آرزو دارند ؛ افراد متکی به نفس ، هدف و برنامه. 4. عدم توانایی یا نداشت

تغییرات اجتماعی

تغییرات اجتماعی عبارت است از تبدیلات و دگرگونیهای که در طول تاریخ در اصول زندگی جامعه و یک ملت رخ می‌دهد. این تغییرات از هزاران عامل داخلی و خارجی و نیروهایی که زاینده شرایط داخلی یا خارجی گروه است، پدید می‌آید.

  تغییرات اجتماعی به دو دسته کلی و جزئی تقسیم می‌شوند. تغییر جزئی در بخشی از نظام صورت می‌گیرد؛ مانند تغییر در مالکیت خصوصی و یا اصلاتغییرات اجتماعی عبارت است از تبدیلات و دگرگونیهای که در طول تاریخ در اصول زندگی جامعه و یک ملت رخ می‌دهد. این تغییرات از هزاران عامل داخلی و خارجی و نیروهایی که زاینده شرایط داخلی یا خارجی گروه است، پدید می‌آید.
  تغییرات اجتماعی به دو دسته کلی و جزئی تقسیم می‌شوند. تغییر جزئی در بخشی از نظام صورت می‌گیرد؛ مانند تغییر در مالکیت خصوصی و یا اصلاحات در خدمات اجتماعی برای اقشار کم درآمد؛ اما، تغییر کلی به دگرگونیهائی اطلاق می­شود که در کل نظام اجتماعی صورت می‌گیرد؛ مانند انقلاب.
 
ویژگیهای تغییر اجتماعی
  یک پدیده در صورتی تغییر اجتماعی محسوب می‌شود که دارای خصوصیات زیر باشد:
   1) تغییر اجتماعی؛ پدیده ای جمعی است و لزوماً جامعه یا بخش مهمی از آن را در بر می‌گیرد؛
2) تغییر اجتماعی؛ باید ساختی باشد یعنی در کل سازمان اجتماعی یا برخی قسمتهای تشکیل دهنده آن ایجاد شود؛
   3) تغییر در طول زمان مشخص می‌شود؛ یعنی باید بتوان بین دو یا چند مقطع زمانی، مجموعه تغییرات آنها را مشخص نمود؛
  4) تغییر اجتماعی؛ باید مداوم و استوار باشد و سطحی و زودگذر نباشد. بنابر آنچه گفته شد، تغییر اجتماعی در یک جریان تاریخی در جامعه اثر می‌گذارد.
 
تفاوت تغییر اجتماعی با تحول
  تحول اجتماعی مجوعه‌ای از تغییرات است که در طول یک دوره تاریخی، طی یک یا چند نسل در جامعه رخ می‌دهد. بنابراین تحول اجتماعی فرایندی است که در یک مدت زمان کوتاه، رخ نمی‌دهد؛ اما تغییر اجتماعی پدیده‌ای قابل رؤیت و قابل بررسی در یک مدت زمانی کوتاه است، به صورتی که هر شخص معمولی در طول زندگی خود و یا دوره کوتاهی از زندگیش می‌تواند تغییر را شخصاً تعقیب نموده و نتیجه‌اش را ببیند.
 
نظریه‌های تغییر اجتماعی
  در میان جامعه شناسان معاصر کمتر نظریه‌ای می‌توان یافت که مدل و الگویی از تغییر اجتماعی ارائه نداده باشد.
  جامعه شناسان، در مورد تغییر اجتماعی نظر قطعی ندارند و معتقد‌ند؛ تغییر اجتماعی در جوامع مختلف و برای پدیده‌های اجتماعی متفاوت، یکسان نیست.
 
نظریات جامعه شناسان در باب تغییر اجتماعی
 1) نظریات خطی
 2) نظریات دورانی
   کسانی مثل "آگوست کنت" و "اسپنسر وهاب هاوس" از نظریه‌پردازان دسته اول هستند. در نظریه خطی؛ جامعه شناسان به تبعیت از بیولوژی کوشیدند تا تاریخ حیات اجتماعی انسان را در مسیر واحدی تبیین کنند و معتقدند جوامع در یک مسیر تک خطی پیش می‌روند؛ به عنوان مثال "اسپنسر" معتقد است جوامع از حالت سادگی به پیچیدگی و وسعت در حال تغییرند.
 "ابن خلدون"، "پارتو"، "سوروکین" و "توین بی" به قسم دوم تغییر اعتقاد دارند و نظریه‌های آنان تحت عنوان دورانی است. این نظریه پردازان معتقدند تغییر اجتماعی، جنبه‌های دیگر تاریخ انسان را نشان می‌دهد؛ بدان معنا که تاریخ بشر دوره‌های معینی را طی می‌کند و پیوسته تکرار می‌شود و جوامع یک حالت دورانی (دوری) را دنبال می‌کنند.
حات در خدمات اجتماعی برای اقشار کم درآمد؛ اما، تغییر کلی به دگرگونیهائی اطلاق می­شود که در کل نظام اجتماعی صورت می‌گیرد؛ مانند انقلاب.
 
ویژگیهای تغییر اجتماعی
  یک پدیده در صورتی تغییر اجتماعی محسوب می‌شود که دارای خصوصیات زیر باشد:
   1) تغییر اجتماعی؛ پدیده ای جمعی است و لزوماً جامعه یا بخش مهمی از آن را در بر می‌گیرد؛
2) تغییر اجتماعی؛ باید ساختی باشد یعنی در کل سازمان اجتماعی یا برخی قسمتهای تشکیل دهنده آن ایجاد شود؛
   3) تغییر در طول زمان مشخص می‌شود؛ یعنی باید بتوان بین دو یا چند مقطع زمانی، مجموعه تغییرات آنها را مشخص نمود؛
  4) تغییر اجتماعی؛ باید مداوم و استوار باشد و سطحی و زودگذر نباشد. بنابر آنچه گفته شد، تغییر اجتماعی در یک جریان تاریخی در جامعه اثر می‌گذارد.
 
تفاوت تغییر اجتماعی با تحول
  تحول اجتماعی مجوعه‌ای از تغییرات است که در طول یک دوره تاریخی، طی یک یا چند نسل در جامعه رخ می‌دهد. بنابراین تحول اجتماعی فرایندی است که در یک مدت زمان کوتاه، رخ نمی‌دهد؛ اما تغییر اجتماعی پدیده‌ای قابل رؤیت و قابل بررسی در یک مدت زمانی کوتاه است، به صورتی که هر شخص معمولی در طول زندگی خود و یا دوره کوتاهی از زندگیش می‌تواند تغییر را شخصاً تعقیب نموده و نتیجه‌اش را ببیند.
 
نظریه‌های تغییر اجتماعی
  در میان جامعه شناسان معاصر کمتر نظریه‌ای می‌توان یافت که مدل و الگویی از تغییر اجتماعی ارائه نداده باشد.
  جامعه شناسان، در مورد تغییر اجتماعی نظر قطعی ندارند و معتقد‌ند؛ تغییر اجتماعی در جوامع مختلف و برای پدیده‌های اجتماعی متفاوت، یکسان نیست.
 
نظریات جامعه شناسان در باب تغییر اجتماعی
 1) نظریات خطی
 2) نظریات دورانی
   کسانی مثل "آگوست کنت" و "اسپنسر وهاب هاوس" از نظریه‌پردازان دسته اول هستند. در نظریه خطی؛ جامعه شناسان به تبعیت از بیولوژی کوشیدند تا تاریخ حیات اجتماعی انسان را در مسیر واحدی تبیین کنند و معتقدند جوامع در یک مسیر تک خطی پیش می‌روند؛ به عنوان مثال "اسپنسر" معتقد است جوامع از حالت سادگی به پیچیدگی و وسعت در حال تغییرند.
 "ابن خلدون"، "پارتو"، "سوروکین" و "توین بی" به قسم دوم تغییر اعتقاد دارند و نظریه‌های آنان تحت عنوان دورانی است. این نظریه پردازان معتقدند تغییر اجتماعی، جنبه‌های دیگر تاریخ انسان را نشان می‌دهد؛ بدان معنا که تاریخ بشر دوره‌های معینی را طی می‌کند و پیوسته تکرار می‌شود و جوامع یک حالت دورانی (دوری) را دنبال می‌کنند.

آسیب شناسی پروژه مدرنیته در جهان سوم

اولین و مهمترین خاصیت نظریه مدرنیته به تایید و تصریح اکثر منتقدان ایجاد شفافیت بیشتر و از میان برداشتن ابهام در مناسبات گذشته است (البته بدون در نظر گرفتن این موضوع که در واقع تا چه حد به این موضوع نزدیک می‌شود) و درست در همین نکته است که اولین تعارضات با محیط فرهنگی در جهان سوم آغاز می‌شود.

به خصوص در کشورهایی که دارای سابقه تاریخی و هویت فرهنگی ریشه‌دار و طولانی در منطقه خود یا در جهان می‌باشند این آسیب شدیدتر خود را نمایش می‌دهد، از آنجایی که اکثر فرهنگ های باسابقه در کشورهای جهان سوم هنوز قسمت اعظم خصوصیات پیچیده و رازآلود مناسبات درونی خود را حفظ کرده‌اند به شدت در مقابل این شفاف سازی که به وسیله عقل انسانی با تعریف غربیش صورت می‌گیرد از خود مقاومت نشان می‌دهند و در مقابل این ماجراجویی به زعم این فرهنگها عقل خرد ( کوچک) انسان کاملا در موضع دفاعی قرار می‌گیرند.

معمولا این پدیده در بین برخی از روشنفکران جهان سومی به صورت بازگشت سرسختانه به سنت های فرهنگی و ... ظاهر می‌شود. علت عمده این قضیه را باید در دیدگاه‌های فرهنگی- تاریخی در این کشورها دانست که در اکثر اوقات ایجاد شفافیت و حل و گشایش مسایل اساسی انسانی را نه بر عهده خود انسان که از جانب عقلی برتر (با اتصال به نیرویی ماورایی) می‌داند و به همین دلیل در مقابل چون و چرای عقل ابزاری از خود عکس العمل منفی نشان می‌دهد و بدین صورت مقدار زیادی انرژی که می‌تواند صرف حرکت‌های مثبت در هر یک از حوزه‌های گفته شده شود صرف ترمیم یا تشدید چنین آسیبی خواهد شد و در نهایت به هدر خواهد رفت.

تجربه یک قرن گذشته نشان داده است هر زمان که در یک حوزه‌ی فرهنگی (کشور) تکلیف در باره‌ی پذیرش یا عدم پذیرش یا حتی جذب و دفع برخی از بخشهای پروژه مدرنیته کاملا روشن بوده است نتایج مثبت این تصمیمات در مدت کوتاهی در تمام جهات خود را ظاهر کرده است و بر عکس در جاهایی که این وضعیت مشخص نبوده بیشترین نیرو صرف تثبیت وضعیت شده است.

- از دیگر خصوصیات تمدن مدرن نوزایی و اصالت دادن به آن است (که به خصوص در حوزه هنرها و فعالیتهای فکری نمود بیشتری دارد) این نگرش نیز در اکثر اوقات در تضاد با نگرش فلسفی مستقر در جهان سوم قرار می‌گیرد.

معمولا در جهان سوم جایی که حضور فرهنگهای بسیار ریشه‌دار و تاریخی پررنگ است خصلت‌های ایستا و بدون تحرک ظاهری این نوع فرهنگها باعث می‌شود در مقابل هر نوع حرکت نو نوعی نیروی کند کننده وارد عمل شود و کل حرکت را اگر نتواند کاملا متوقف کند دستکم کُند کُنَد. حال اگر این حرکت نو خود اصالت دادن به نوزایی به طور کلی باشد شدیدترین مقاومت‌ها ظاهر می‌شود چرا که در غیر این صورت نوزایی تقدیس شده خیلی سریع بساط فرهنگ مستقر را برخواهد چید.

از آنجایی که در این حوزه‌ها فلسفه‌ی تغییرات فرهنگی، افتصادی، سیاسی بر اساس تغییرات کند و بطئی است، مقاومت در برابر این حرکت نو آسانتر انجام می‌شود و عموما فرهنگ مستقر موفق می‌شود که با طرح این پرسش که آیا صرف نو بودن پدیده‌ای، دلیل خوبی برای درست بودن آن است ؟ در حقیقت اصل موضوع را متوقف نماید.

این پدیده را می‌توان به صورت تفاوت در دیدگاهی هندسی - فلسفی میان این دو تمدن نشان داد به این صورت که حرکت یا پیشرفت در تمدن مدرن به گونه‌ای خطی ظاهر می‌شود در حالی که پیشرفت در فرهنگها و تمدن های قدیمی‌تر در ساده‌ترین حالت به صورت دوایری هم مرکز و گسترش یابنده (با ایستایی بسیار بیشتر) در می‌آید.

به دلیل همین تفاوت دیدگاه فلسفی مقاومت فرهنگ پذیرنده به صورت یک جدال فلسفی در می آید و باعث بسیج تقریبا تمام نیروی فکری موجود در آن حوزه‌ی فرهنگی خواهد شد که این نیز از آسیب‌های موجود در پذیرش و جذب تمدن مدرن در کشورهای جهان سوم است.

- نحوه نگرش به زیست‌بوم نیز در این دو تمدن یکی دیگر از تفاوت های اساسی است (البته این موضوع کاملا تابع نگاه هر دو تمدن به جایگاه انسان در جهان هستی و تعریف ارتباط او با محیط اطرافش است).

در تمدن مدرن در حقیقت انسان و رابطه او با هر چیز دیگر جایگاه آن چیز یا موضوع را مشخص می‌کند در واقع به انسان جایگاهی محوری داده شده است که اجازه می‌دهد تمام مسائل دیگر در پرتو محوریت انسان قابل تعریف باشند مثلا نوع رابطه انسان با طبیعت در تمدن مدرن نمونه بسیار خوبی از این نگرش انسان محور است.

در حقیقت وجود طبیعت در رابطه با انسان معنی می‌یابد و این معنی یافتن بیشتر در راستای استفاده به صورت مواد اولیه و یک منبع مصرفی است.

از آنجایی که در فرهنگها و تمدنهای غیر مدرن این ارتباط انسان محور نیست (و حتی در بعضی از آنها با گونه ای از تقدس مثلا در برخورد با طبیعت همراه است) بنابراین ورود این تلقی جدید از رابطه انسان با محیط اطراف و جهان هستی به خصوص در دوران گذار ( به دلیل اینکه هنوز هیچ یک از دیدگاه ها موفق به مستقر شدن نشده است) آسیب های جدی هم از دیدگاه انسانی و هم از دیدگاه محیطی ایجاد می‌کند.

- نحوه ارتباطات انسانی نیز از قاعده پیشین پیروی می‌کند و دو گانگی در برقراری ارتباط سنتی-مدرن تبدیل به یکی از آسیبهای شایع در این حوزه‌های فرهنگی می‌شود.

اگر چه این پدیده به شکلهای متفاوت در غرب نیز در زمان به وجود آمدن تمدن مدرن وجود داشته است اما در تمدن‌های دیگر به دلیل همان مقاومت گفته شده و عکس العمل دفاعی فرهنگی که باعث می‌شود هر چیز مربوط به تمدن قبل لزوما خوب تلقی شود، این آسیب نیز مانند موارد قبلی می‌تواند به یک آسیب حاد وطولانی مدت تبدیل شود.

معمولا این آسیب در کشورهای جهان سوم به صورت دوگانگی در نحوه زندگی و برقراری ارتباط انسانی طبقات متوسط اجتماع ( به علت خصلت بینابینی این طبقات چه به لحاظ اقتصادی چه به لحاظ فرهنگی ) و همچنین سردرگمی شدید طبقات پایین و روستایی ظاهر می‌شود.

- به دلیل همین مقاومت‌ها و نیز به دلیل اینکه در قرن گذشته این تمدن ( مدرن) از طرف دنیای غرب به عنوان تمدن برتر و موفق در حل مسائل انسانی ارائه شده است در اکثر کشور های جهان سوم ورود تمدن مدرن به صورت یک هدف سیاسی و برای نوعی سلطه جویی قدرت‌های غربی بر جهان سوم در آمد.

به همین علت در بیشتر موارد همراه با دیکتاتوری و نوعی سرکوب برای پذریش اجباری تمدن مدرن- آنهم بیشتر در شکل، نه محتوا - بوده است همین موضوع باعث شده که حال پس از گذشت تقریبا یک قرن این موضوع در وجدان تاریخی بخشی از ملتهای جهان سوم به صورت یک واقعه دردناک باقی بماند (بویژه اگر استقرار تمدن مدرن با ناکامی همراه بوده باشد). و همین موضوع باعث گرایش به بازگشت به مظاهر و محتوای تمدن گذشته در کشورهای جهان سوم در سالهای آخر قرن بیستم شد.

- مانند تمام چیزهای وارداتی در جهان سوم تمدن مدرن هم پس از ساخت و احتمالا تکمیل در کشورهای دیگر وارد شد و این اتفاق هم چند آسیب ویژه همراه خود داشت: اول اینکه فرهنگ پذیرنده همواره به عنوان موضوعی وارداتی به آن نگاه می‌کند (که مفصل راجع به آن بحث شد ) .

دوم اینکه فرهنگ پذیرنده به عنوان دنباله‌رو تا مدت بسیار زیادی و شاید هم برای همیشه مصرف کننده فکر باقی می‌ماند و اکثر اوقات تفکر فلسفی را در زمانی که دیگر کهنه است یا در نزد تولید کنندگان مردود شناخته می‌شود در یافت می‌کند و بی چون وچرا می‌پذیرد و برای مدتی طولانی تحت سلطه قدرتمند فرهنگی قرار می‌گیرد.

سوم اینکه به دلیل مقاومت ذاتی در مقابل این تمدن وارداتی حتی در صورتی که در نهایت تمدن مدرن را بپذرید، آنقدر از نظر فکری انرژی خود را از دست داده که نمی‌تواند به عنوان یک تولید کننده تفکر در دنیای مدرن جایی برای خود دست و پا کند.

وبالاخره چهارم اینکه بر اثر همین موارد گفته شده به نوعی عقده حقارت در برابر تولید کنندگان تمدن مدرن گرفتار می‌آید.

آسیبهای دیگری نیز در فرآیند برخورد میان یک کشور جهان سوم با تمدن مدرن ممکن است پدیدار شوند که به اندازه مواردی که گفته شد اهمیت نداشته باشند یا اینکه عمومیت موارد گفته شده را نداشته باشند به همین دلیل از اشاره به آنها خودداری شده است.

- موضوع تمدن مدرن و اینکه آیا اصولا می‌توان قائل به وجود چنین تمدنی شد یا خیر و اگر می‌توان، آیا تمدن مدرن بر انواع دیگر تمدن که تاکنون برروی زمین ظاهر شده‌اند برتری خاصی دارد یا خیر و همچنین نسبت میان کشورهای جهان سوم و تمدن مدرن و نحوه پذیرش یا عکس العمل این کشور ها به این تمدن از پرسش های بسیار مهم و حیاتی قرن بیستم و شاید حتی قرن بیست و یکم به خصوص برای اندیشمندان این کشورها است به همین دلیل تلاش زیادی را در همه جنبه ها برای پیدا کردن رهیافتی به پاسخ این سوالات مشاهده می‌کنیم از اینروست که نوشتار حاضر می‌کوشد به بخشی از این سوالات پاسخ دهد یا روشنگر برخی مسائل موجود در راه برخورد با تمدن مدرن باشد.

در این نوشتار پیشاپیش فرض شده است که تمدن مدرن موضوعیت دارد و مدرنیته یکی از دستاورد های مهم بشری در قرون گذشته است و به موضوع نحوه برخورد کشورهای جهان سوم با تمدن مدرن پرداخته شده است آنهم از این منظر که آسیب شناسی انتقال تمدن مدرن را مورد بررسی قرار دهد.

توضیحات :

1- در نوشتار حاضر همه جا عنوان جهان سوم به عنوان مرسوم در گفتمان سیاسی قرن بیستم و به عنوان اشاره به جغرافیای اقتصادی خاص به کاررفته است هر چند که خود این لغت تا حدودی حاصل تعریف میان نسبت کشورها و تمدن مدرن است.

2- مباحث گفته شده از لحاظ تاریخی بیشتر به قرن بیستم مربوط هستند اما ممکن است برخی از موارد گفته شده برای قرن حاضر نیز قابل استفاده باشند.