تعارف

شما تا چه اندازه اهل تعارف هستید؟یا اصلا اهل تعارف نیستید و به قول معروف رسمی هستید؟
یکی از شاخصه های مردم ایران تعارف است تعارفاتی از قبیل:بفرمایید جلوی درب بد است،شام یا ناهار در خدمت باشیم
وقتی به منزل دوستان یا اقوامتان می روید حتما از این قبیل تعارفات دیده اید که به شما اصرار می کنند که مثلا شام یا ناهار در خدمت باشیم یا میوه و شیرینی بفرمایید و اگر شما هم عذر خواهی کنید و تعارفشان را رد کنید ناراحت می شوند
البته با تعارف کردن مخالف نیستم تعارف کردن نشان دهنده مهمان نوازی است اما تعارف بیش از حد و اندازه هم صحیح نیست و مهمان برای این که میزبانش ناراحت نشود مجبور می شود اصرار او را بپذیرد با وجود این که می داند ممکن است برایش موجب ضرر و زیان شود. حال نمونه ای از اتفاقاتی که برای یکی از دوستانم در همین زمینه رخ داده است را بیان می کنم:یکی از دوستانم به خانه یکی از اقوام نزدیکش می رود و پزشک او را از خوردن مواد قندی برای مدتی منع کرده بود و هر چه قدر می گوید که نمی توانم شیرینی بخورم منع پزشکی دارم ولی باز هم به او اصرار می کنند که حتما شیرینی بخورد و او مجبور می شود اصرار آنها را بپذیرد .
پس تعارف کردن به جای خود رسمی بودن به جای خود.

افتخار به گذشته

موضوعی که در گذشته وجود داشته ولی در سالهای اخیر شدت یافته است موضوع افتخار به گذشته است و به ویژه در رسانه ها و مطبوعات گاهی به این موضوع اشاره می شود .
افتخار به گذشته می تواند شامل مسایل متعددی باشد مانند:افتخار به این که در گذشته در ایران دانشمندان ،شاعران و نویسندگان بزرگی بوده اند و ایران صاحب فرهنگ و تمدن عظیمی بوده است .
من با این موضوع که به نسل امروز فرهنگ وتمدن گذشته معرفی شود مخالف نیستم اما تا چه حد به گذشته افتخار شود؟ متاسفانه افرادی در جامعه هستند که زمان حال را رها کرده اند و همیشه می خواهند به گذشته ها افتخار کنند و از گذشته ها سخن بگویند این کار مصداق این است که شخصی که در حال حاضر به قول معروف آهی در بساط ندارد ولی همیشه این موضوع را بیان کند و به آن افتخار کند که قبلا سرمایه دار بوده است آیا بیان این مساله تاثیری در وضع مالی او دارد؟ مسلما خیر
ما در زمان حال زندگی می کنیم نه گذشته از شما می پرسم آیا بهتر نیست به جای این که همیشه سعی کنیم جوامع دیگر و به خصوص غربی را به صرف این مساله که در گذشته های دور از آنها جلوتر بودیم زیر سوال ببریم به دنبال عوامل و ریشه های عقب ماندگی خودمان در زمینه علم وتکنولوژی و صنعت باشیم؟

شک

حتما و قطعا در اطرافتان کسانی بوده اند یا هستند که به آنها شک داشته اید یا دارید که گاهی این شک داشتن شما با دلیل و به درستی بوده است و گاهی بی دلیل و اشتباه .
البته شک داشتن کاملا اشتباه و نادرست نیست اتفاقا گاهی اوقات هم لازم است ما به اتفاقات و اشخاصی که در اطرافمان هستند شک داشته باشیم .
دیده اید در جامعه افرادی هستند که می گویند:من به همه چیز و همه کس شک دارم و به هیچ چیزی اعتماد ندارم که این عقیده می شود بدبینی مطلق یعنی شک این افراد ممکن است گاهی هم درست و با دلیل باشد اما چون افرادی کاملا بد بین هستند در اکثر مواقع شک آنها نتیجه توهم و خیال است .
متاسفانه گاهی این شک داشتن ها وبدبینی ها عواقبی جبران ناپذیر دارد دو مورد از عناوین روزنامه ها در این زمینه ذکر می کنم:پدری پسرش را با تصور این که معتاد است کشت،مردی همسرش را به دلیل این که فکر می کرد با مرد دیگری در ارتباط است کشت .
جالب است بدانید که در این موارد ذکر شده بعد از تحقیقات مشخص شد که آن دو نفر کاملا اشتباه فکر می کردند و بدبینی آنها هم کاملا بی دلیل بوده است .
و همین طور است داستان وام که دریافت وام برای مردم شبیه یک رویا است به خاطر این علاوه بر قوانین و تبصره های سخت گیرانه هیچ کس حاضر نمی شود ضامن کسی برای دریافت وام باشد.
البته من کاملا با شک داشتن مخالف نیستم ولی به نظر شما آیا بهتر نیست وقتی به کسی شک داریم یا بدبین هستیم تحقیق کنیم که آیا واقعا شک ما درست است یا نه؟ و همه مردم را به یک دید نبینیم؟
به یاد داشته باشیم که:همه بی گناه هستند مگر آن که خلافش ثابت شود و نیز نه خوش بینی مطلق نه بدبینی مطلق بلکه فقط واقع بینی

خود کشی

یکی دیگر از معضلات جامعه که متاسفانه در حال افزایش است خودکشی است که این معضل می تواند علل مختلفی داشته باشد:مثل بی توجهی خانواده ها ،احساس نا امیدی و... اما مساله ای که نگران کننده است این است که آمارها نشان می دهند بر خلاف تصور خودکشی بیشتر در جوانان و قشر تحصیلکرده و خانواده هایی است که از نظر مالی مرفه هستند وجود دارد اما روانشناسان و جامعه شناسان دو علت را دلایل اساسی خودکشی می دانند:1- عدم احساس آرامش و امنیت 2-نا امیدی
حتما این جملات معروف را شنیده اید :من از زندگی خسته شده ام،دیگر زندگی برایم پوچ و بی معنا شده است،به آخر خط رسیده ام .
هیچ کس منکر وجود مشکلات در جامعه نیست ولی آیا همیشه ساده ترین راه بهترین راه است؟آیا با خودکشی مشکلات حل می شود و هیچ راه دیگری برای حل مشکلات نیست؟
حیف نیست فرصت زندگی و تجربه لحظات زیبای آن را از خود سلب کنیم؟بهتر نیست در مواقع نا امیدی بر احساساتمان غلبه کنیم و عقلانی و منطقی بیاندیشیم و دنبال ریشه مشکلات باشیم؟
روانشناسی سخن جالبی می گفت:خودکشی کار افراد منفی باف و ضعیف و بد بین است
در پایان چند عنوان و تیتر در رابطه با خودکشی برای نمونه ذکر می کنم:جوانی به خاطر نرسیدن به دختر مورد علاقه اش خود را حلق آویز کرد،جوانی به خاطر عدم قبولی در کنکور خود را از آپارتمان ده طبقه پرت کرد،مردی به خاطر اختلافات خانوادگی با سیانور به زندگی اش خاتمه داد.

مسوولیت پذیری

هر کدام از ما انسانها در زندگی مسوولیتهایی بر عهده داریم چه سخت و طاقت فرسا چه راحت و بی دردسر ولی مهم این است که ما باید مسوولیتهایی را که بر عهده داریم کامل و به خوبی انجام دهیم اما متاسفانه عده ای در جامعه هستند که مسوولیت پذیر نیستند یعنی از مسوولیتهایشان شانه خالی می کنند خواه اشخاص با مسوولیت در سطوح پایین تر خواه مدیران و مسوولان با مسوولیت های در سطوح بالاتر اما مساله ای که مهم است این است که افراد بی مسوولیت وظایفشان را به درستی انجام نمی دهند یا به طور کلی انجام نمی دهند و این افراد به دو دسته تقسیم می شوند:1-می توانند و نمی خواهند که این می تواند به دلیل چند شغله بودن این افراد و تامین مالی بودن این افرادباشد 2- و یا نمی توانند از عهده مسوولیت برآیند که این هم هیچ توجیهی ندارد چون می توانستند این مسوولیت ها را نپذیرند و آنها را به افراد شایسته و کاردان واگذار کنند .مساله بسیار مهم این است که در جامعه ما در این زمینه حق به صاحب حق نمی رسد و حقوق و مزایا بر اساس مقام و پست است نه بر اساس خدماتی که اشخاص انجام می دهند به عنوان مثال :در اداره ای یک کارمند از رییس و یا مدیر اداره خدمات بیشتری انجام می دهد و به قول معروف کار ارباب رجوع را به خوبی و بدون هیچ وقفه ای راه می اندازد اما به صرف این که کارمند است حقوق و مزایا و تسهیلاتش از رییس و یا مدیر آن شرکت کمتر است
حالا نمونه هایی در باب بی مسوولیتی ذکر می کنم:در دانشگاه من اساتید و مدیرگروه ها ساعاتی را به عنوان ساعت حضور اعلام می کنند اما اکثر آنها در ساعات اعلام شده حضور ندارند و یا این که نمرات را بسیار دیر اعلام می کنند که این کار باعث سر در گمی دانشجویان می شود زیرا هیچ راه ارتباطی دیگری به جز دانشگاه با اساتید ندارند و باید هر روز وقت خود را صرف رفت و آمد به دانشگاه کنند تا شاید به فلان استاد دسترسی داشته باشند .
یا سخنی که در ادارات ما مرسوم است:امروز برو فردا بیا
اینها نمونه هایی اندک از بی مسوولیتی در جامعه ما بود

آمار

آیا تا کنون به جایگاه و نقش آمار و ارقام در جامعه توجه داشته اید؟ به عنوان نمونه آمار افراد بیکار یا آمار دانشجویان و ... متاسفانه آمار در جامعه ما از جایگاه مطلوب و شایسته ای برخوردار نیست و به هیچ وجه به آن توجه نمی شود.
البته بخشی از این بی توجهی مربوط به عده ای از افراد جامعه است و بخشی دیگر به مسوولان بر می گردد.
به عنوان نمونه مامور مالیاتی برای تهیه اطلاعات به یک شرکت مراجعه می کند و آن شرکت در آمد بالایی دارد و چون مدیر شرکت می داند که اگر آمار صحیحی را در اختیار مامور مالیاتی بگذارد باید مالیات بیشتری بپردازد آمار نادرستی بیان می کند برای پرداخت مالیات کمتر .
یا به عنوان مثال در مورد مساله بیکاری هر مسوولی آمار متفاوت با مسوولان دیگر بیان می کند که این تفاوت ها در بیان آمار یا به دلیل عدم آگاهی و داشتن اطلاعات کافی است و یا به قصد بزرگ جلوه دادن یا کوچک جلوه دادن یک موضوع است که به عنوان مثال فلان مسوول با بیان آمار بیکاری ادعا می کند آمار افراد بیکار نسبت به گذشته کاهش یافته است حال آن که امکان دارد واقعیت این گونه نباشد به عبارت دیگر گاهی بیان آمار برای تبلیغات برای فلان مسوول یا فلان وزارت است یعنی متاسفانه در جامعه ما آمار فقط یک عدد و رقم است به این معنا که بعضی از مسوولان آماری را بیان می کنند به این منظور که فقط عدد و رقمی بیان کرده باشند آن هم اعداد و ارقام غیر کارشناسی و غیر علمی و گاهی هم غیر معقول و غیر منطقی در حالی که در جوامع دیگر آمار تنها بیانگر روند صعودی یا نزولی یک موضوع یا معضل نیست بلکه آمار به مسوولان جامعه کمک می کند تا متوجه شوند در چه زمینه ای اقداماتشان نقص داشته و یا کافی نبوده است به بیان دیگر آمار به مسوولان جامعه برای انجام خدمات بیشتر وبهتر به مردم کمک می کند.
در پایان سخن یک ریاضیدان را ذکر می کنم که می گوید:اعداد و ارقام دروغ نمی گویند این انسانها هستند که با اعداد و ارقام دروغ سازی می کنند.

تخصص

یکی از معضلات جامعه ما استفاده از اشخاص در پستهای غیر تخصصی شان است که این معضل در مکانهایی مثل:ادارات،وزارت خانه ها،موسسات ،شرکتها،دانشگاه ها و... دیده می شود که خود این معضل باعث ایجاد معضل های دیگری می شود مهم ترین معضلی که به سبب این معضل ایجاد می شود در سطح مدیریتی کشور است به عنوان مثال فرض کنید مدیر یک شرکت راه سازی در رشته برق تحصیل کرده است زمانی که در این شرکت مدیر می خواهد تصمیمی بگیرد یا این شرکت قرار است در شهر پروژه مربوط به راه سازی انجام دهد چون آن مدیردر پست غیر تخصصی خود به کار گرفته شده است تصمیماتش هم غیر تخصصی و فاقد برنامه ریزی دقیق خواهد بود و منجر به مشکلات جدیدتر می شود یا خود من در دبیرستان معلمی داشتم که رشته تحصیلی اش شیمی بود ولی فیزیک تدریس می کرد و هیچگونه تسلطی بر فیزیک نداشت و همین مساله در امتحان نهایی به دانش آموزان ضربه زد و خیلی از آنها در فیزیک تجدید شدند.
ولی سوالی که در اینجا پیش می آید این است که آیا در جامعه ما افراد متخصص آنقدر کم و اندک هستند که از افراد غیر متخصص در حرفه و شغل و تخصص آنها استفاده می شود ؟اگر جواب مثبت است که بحث ضعف و عدم کارایی نظام آموزشی مطرح می شود و اگر جواب منفی است چه لزومی به استفاده از افراد در پستهای غیر تخصصی شان است با وجود این که در جامعه ما معضل بیکاری وجود دارد و قطعا افرادی هستند که در این پستها تخصص لازم و کافی را دارند ولی از معضل بیکاری رنج می برند و علاوه بر این این مساله می تواند باعث از بین رفتن اعتبار خودکسانی شود که این افراد غیر متخصص را استخدام کرده اند یا آنها را به پستی منصوب کرده اند.
مثال دیگری در این رابطه ذکر می کنم:فرض کنید که شما با دوستانتان یا خانواده تان به سینما رفته اید و بلیط تهیه می کنید و در بلیط جایگاه نشستن شما در سینما مشخص است و حالا فرض کنید شخصی مکان نشستنش در ردیف اول مشخص شده است اما بگوید من دوست دارم در ردیف آخر بنشینم و شخصی دیگر بر عکس و همینطور عده ای دیگر هم در مکانی جز مکان تعیین شده خود بنشینند بدین ترتیب درست است که همه مکانی برای نشستن دارند اما عده ای که می خواهند در مکان تعیین شده خود بنشینند نمی توانند و از مکان فعلی خود ناراضی هستند به عبارت دیگر هر کس در مکانی جز مکان اصلی خود نشسته است.
در آخر جمله ای از آمریکاییها ذکر می کنم که می گویند:اگر هر کس سر جای خود بنشیند برای نشستن همه جا هست

تبلیغات-2

در جامعه ما چیزی که کم نیست تبلیغات است از راه های مختلف :بر روی دیوارها،روی بیلبوردها و دو راه که اخیرا باب شده است :یکی از طریق sms و یکی از طریق اینترنت آن هم تبلیغات رنگارنگ و متنوع به عنوان مثال:انگلیسی را در 7 روز بیاموزید ،با صد و پنجاه هزار تومان صاحب رایانه شوید،آسان دیپلم بگیرید ،قبولی در کنکور صد در صد تضمینی
و بعضی از تبلیغات ها هم متوجه سلامتی است مانند :ترک اعتیاد بدون درد و رنج یا قرص رژیمی با تضمین کاهش سریع وزن و یا کمربند لاغری که باید عرض کنم که اخیرا در مجله ای آماری دیده ام که متاسفانه اکثر این نوع موسسات هیچ مجوزی از وزارت بهداشت ندارند و غیر قانونی هستند و اکثر مراجعه کنندگان به این موسسات شرایط جسمی اشان از قبل هم بدتر و وخیم تر شده است.
یا دانشجویان عزیز حتما در جلوی درب دانشگاه به افرادی که تبلیغات را پخش می کنند برخورده اند تبلیغاتی با این مضامین:انجام کلیه پروژه های دانشجویی،کلاسهای آمادگی آزمون کارشناسی ارشد،پرینت و فتوکپی ارزان با تخفیف دانشجویی
می خواهم عرض کنم در جامعه ما انواع و اقسام تبلیغات وجود دارد اما هیچ نظارتی بر آنها وجود ندارد و متاسفانه اکثر موسساتی که تبلیغ می کنند نیازهای مردم را خوب می شناسند و از آن نهایت سو استفاده و بهره برداری را می برند و جالب اینجاست که بعضی از این موسسات یا شرکتها چیزی را که در تبلیغاتشان عنوان می کنند با واقعیت کاملا متضاد است و به عبارت دیگر غیر منطقی و غیر عقلانی است .
متاسفانه در جامعه هیچ معیار و شرایط خاصی برای تبلیغات وجود ندارد و هر کس حتی اگر در زمینه ای تخصص نداشته باشد به راحتی می تواند در آن زمینه برای خودش تبلیغ کند.
در پایان سخن یکی از روسای موسسات تبلیغاتی در آمریکا را ذکر می کنم که می گوید:تبلیغ یعنی سخن قانونی و دروغ

تبلیغات

همه ما قطعا در مکانهای مختلف و در صدا و سیما تبلیغات و پیامهای بازرگانی متعدد و متنوعی دیده ایم و گاهی وقتها که مشغول تماشای یک مسابقه ورزشی یا یک سریال و فیلم جذاب هستید طولانی بودن زمان پخش پیامهای بازرگانی شما را شدیدا عصبانی و ناراحت می کند اما تا به حال به محتوای پیامهای بازرگانی توجه کرده اید؟البته پیامهای بازرگانی و تبلیغات ها مختلف و متفاوت هستند و قطعا هر شرکتی برای غلبه بر رقبای خود سعی دارد از ترفندهایی استفاده کند که بتواند مردم را جذب کند به عنوان مثال یک روش تبلیغات تبلیغات معکوس نام دارد یعنی شرکتی کالای خود را بر خلاف تصور بد جلوه می دهد مثلا من تبلیغی دیدم با عنوان مجموع اشعار ممنوعه روش دیگر تبلیغات نقض کردن قواعد نوشتاری است به عنوان مثال تبلیغ بدون نقطه یا تبلیغ های با غلط املایی و نوشتاری .
اما رایجترین ترفند برای تبلیغ قرعه کشی است و هر شرکتی سعی می کند با افزایش میزان جوایز خود و یا جوایز گرانقیمت مثل خودرو یا خانه مردم را به سمت خود جذب کند که البته این شرکتها هر چند کالاهایشان بی کیفیت و غیر استاندارد باشد در جذب مردم موفق بوده اندو اکنون کمتر شرکتی یافت می شود که برای فروش محصولاتش از ترفند قرعه کشی استفاده نکند اما مساله ای که در این رابطه وجود دارد و عده ای از آن غافل هستند این است که فقط ظاهر قضیه را می بینند ظاهرا این نوع قرعه کشی ها هیچ ایرادی ندارد و کاملا مجاز و قانونی است اما این عده تا به حال اندیشیده اند که هزینه تامین جوایز گرانقیمت از کجاست؟مشخصا از جیب مصرف کنندگان و معلوم نیست که کسانی که در قرعه کشی برنده نشده باشند رضایت داشته باشند که هزینه تامین جایزه برندگان از جیب آنها تامین شود و جدای از این مورد قرعه کشی همراه با جوایز گرانقیمت باعث می شود شرکت ها و تولید کنندگان هیچ وقت به فکر ارتقای کیفیت محصولات خود نخواهند بود چون سود مورد نظر خود را به دست آورده اند و از نظر مالی تامین شده اند.
عقیده شخصی من این است که برای جوایز قرعه کشی باید سقف معینی در نظر گرفته شود تا حق مصرف کننده ها ضایع نشود به امید روزی که شاهد قرعه کشی های بی حد و حصر نباشیم
ادامه این بحث را به بعد موکول می کنم