در روانشناسی، ذهن، دستکم سه معنا دارد؛ ولی بیشتر به معنای واژهای برابر با مغز بهکار میرود. بعضی وقتها اجزاء روانی مغز را نشان میدهد. ولی مهمترین معنای ذهن، به مجموعه توانائیهای نظام بدن در پیوند با نظام طبیعی و اجتماعی گفته میشود.
توانائیها با ظرفیتهای ذهن کداماند؟ بهطور حتم نامحدود نیستند. میتوان آنها را شمرد و به پایان آن رسید. در اینجا، ما بسیار کوتاه از دو توانائی ذهن یعنی، ”هوش“ و”تفکر“ صحبت میکنیم.
۱) هوش
”ریچارد نلسون جونز“ روانشناس انگلیسی، تعریف بسیار سادهای از هوش به ما میدهد: ”فرد باهوش، ذهن تندی دارد“ بهعبارتی دیگر از تعریف او این نتیجه را میگیریم که: ”هوش، سرعت ذهن است“. از نظر من، این سادهترین و به روزترین تعریف است.
همه میدانیم که سرعت ذهن افراد، متفاوت است و سرعت آن را با واحد IQ اندازه میگیریم. سرعت ذهن از صفر تا بالای ۱۴۰ تغییر میکند. دکتر ”نرمال لمان“ روانشناس برجسته در کتاب ”اصول روانشناسی“ خود، افراد را از نظر سرعت ذهن با هوش به گروههای زیر تقسیم میکند:
در سال ۱۹۷۰، دکتر ”هوارد گاردنر“ نظرهٔ ”شش نوع هوش“ را پیشنهاد کرد. هوش زبانی و کلامی، آهنگین، منطقی و ریاضی، فضائی، بدنی و دستی (لمسی) و شخصی. هر شخصی میتواند در یک یا دو نوع هوش، سریعتر باشد. برای نمونه، اگر سرعت هوش زبانی و کلامی شما از همهٔ نوعهای دیگر، سریعتر است. احتمال اینکه شما شاعر، نویسنده، وکیل و یا ادیب شوید، بسیار زیاد است. دارندهٔ هوش برتر ”بدنی و دستی“ از حس تعادل و هماهنگی خوبی برخوردار است و ماهرانه از بدن خود استفاده میکند. با دست خود ماهرانه کار میکند. او با لمس کردن و سرکشیدن به اطراف، به بهترین شکل، مطالب را فرا میگیرد. او میتواند نجار، مکانیک یا ژیمناست قابلی از کار درآید.
در سال ۱۹۹۰، ”سالووی“ و ”مایر“، مفهوم هوش هیجانی را پیشنهاد کردند. آنان میگویند. افراد با هوش بالا، همیشه در فعالیتهای زندگی، خوب پیش نمیروند. هر کس که چند سالی در دانشگاه درس خوانده است میداند که هوش بالا برای ارتباط خوب با دیگران کافی نیست.
● هوش هیجانی با EQ چیست؟
هوش هیجانی را میتوان به چند زمینه تقسیم کرد: هیجانهای خود را شناختن، هیجانها را مدیریت کردن، خود را برانگیختن، هیجانهای دیگران را بازشناختن و رابطهها را تنظیم کردن، سرعت یا مهارت در تمام این عرصهها با هوش هیجانی مینامند.
۲) تفکر
توانائی یافتن راهحل برای مشکلی را ”تفکر“ مینامند. تعریف دیگر، ”جستوجو برای یافتن صفا در زندگی“ میباشد که این سادهترین تعریف ممکن است. آفرینش فکر در ذهن بر عاملهای مهمی مانند بیولوژی، اجتماعی، فرهنگی و یادگیری تأثیر گذاشته و ارتباط تنگاتنگ دارد.
الف) ملاحظههای بیولوژیکی
مغز ما بهگونهای برنامهریزی شده که پیوسته به دنبال معنا یا یافتن راهحل برای مشکلی میباشد. مغز، بیدرنگ میکوشد محرکهای پراکنده را در قالبی بریزد و به اجزاء پراکندهٔ آنها سامان بخشد. اندازه و وزن مغز و ویژگیهای فردی مغز افراد با یکدیگر تفاوتهای زیادی دارد میخواهیم بگوئیم بهدلیل بیولوژیکی، توان فکر کردن از شخصی به شخص دیگر فرق دارد چرا توان تفکر ما با نزدیکترین حیوانهای تکاملیافته تفاوت دارد؟ دلیل بیولوژیکی آن بهطور کامل روشن است. مغز انسان از نظر اندازه و وزن، سه برابر مغز حیوانهای انساننما است.
ب) تفاوتهای فردی
نوع، شخصیت، مانند تیپ درونگرا و برونگرا توان فکری متفاوتی دارند. چگونگی سازمان ارگانیزم جنسی افراد در محتوای اندیشه، تأثیر نمایانی دارد. بسته به اینکه ما از نظر جنسی، مرد یا زن به دنیا آمده باشیم؛ نوع اندیشههای ما میتواند متفاوت باشد.
پ) ملاحظههای اجتماعی و فرهنگی
در تمام طول تاریخ ذهن و اندیشهٔ انسان از ملاحظهها و ویژگیهای متن تاریخ تأثیر پذیرفته است. زمانیکه ما در آن زندگی میکنیم، چگونگی رشد فناوری، فرهنگها و طبقات اجتماعی و اینکه در چه شراط طبیعی بهسر میبریم، همه و همه در محتوای اندیشه و نوع تفکر ما اثر شگرفی دارد. آیا فردی که در قرن ۱۴ در اروپا زندگی میکرده، میتوانسته مانند فردی که امروز در اروپا زندگی میکند، یکسان اندیشیده باشد؟
نظام اقتصادی حاکم روی محتوا و نوع تفکر فرد، نفوذ و تأثیر غیرقابل انکاری دارد. برای نمون، اگر ما در کشور پیشرفتهٔ صنعتی با حاکیت سرمایه زندگی میکنیم، ناآگاهانه تحت تأثیر ارزشهای مورد قبول آن قرار میگیریم؛ مانند رقابت، مصرف و گردآوری ثروت.
۳) تأثیرهای گذشته، نفوذ یادگیریهای گذشته
اینکه پدران و مادران چگونه ما را تربیت کردهاند، ما چه آموختهایم، چه مهارتهائی را کسب کردهایم، آموزگاران، دوستان و قومها با ما چگونه رفتار کردهاند و سرانجام چه حادثههای غیرانتظاری بر سر ما فرود آمده است؟ همه و همه تأثیر و نفوذ خود را بر شیوه و محتوای تفکر ما بر جا میگذارند.
همهٔ عاملهای ۱، ۲ و ۳، توانائی تفکر ما را قالبریزی میکنند که بهطور حتم ممکن است ما به چگونگی آن، آگاهی نداشته باشیم، بنابراین باید پذیرفت که بخش زیادی از شیوهٔ تفکر و محتوای آن از اختیار به خارج است و به انکار آن نشستن، نوعی واقعیت را زیر پا گذاشتن و ندیدن و تعصب ورزیدن است.
استاد مصطفی علیزاده
. با خود صداقت داشته باشید. آنگاه همچون چرخه ی طبیعی فرا رسیدن روز از پی شب ، خواهید دید که با دیگران نیز نمی توانید صادق نباشید.
2. صداقت نخستین بخش کتاب عشق است.
3. آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کند تا آنچه می گویید.
4. چه بهتر که ناموفق باشیم با افتخار ، ولی موفق نباشیم با دروغ و تقلب.
5. ضرر را بر منفعت غیر مشروع ترجیح دهید ، ضرر تلخ است ولی آنی است ، در حالی که منفعت غیر مشروع وجدان شما را همواره می آزارد.
6. انسان را به لحاظ قدرت اخلاق و روحش مورد قضاوت قرار می دهند.
. رستگاری تو در عمل دیگران تجلی پیدا نمی کند. بلکه درعکس العمل تو ظاهر می شود.
8. از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخن های تو بر تو حکم خواهد شد.
9. اگر با صداقت زندگی کنید هدف زندگی کردن را می آموزید.
10 . بخشش هنگامی آسان می شود که ما بتوانیم دیگران را بشناسیم و به ضعف های خودمان و این که ما نیز امکان اشتباه کردن داریم معترف باشیم.
11 . صداقت نخستین فصل دفتر دانایی است .
12 . صداقت بهترین منش است .
ـ رضایت ارباب رجوع ( مشتری ) هدف اصلی سازمان ما است.
ـ در انجام وظایف رضایت خداوندی در نظر گرفته شود و هیچ تبعیضی بین ارباب رجوع قائل نشوید.
ـ امور را بر اساس ضوابط نه بر اساس روابط انجام دهید.
ـ تا حد امکان فرایند انجام کارها راحتر ، کوتاهتر و شفاف تر کنید.
لطفاً خود را به جای ارباب رجوع بگذارید.
ـ جهت ارائه خدمات موثر به ارباب رجوع اطلاع رسانی مناسب انجام دهید.
ـ اسناد و مدارک مورد نیاز و شرایط ارائه خدمات را در کنار درب اطاق هایتان نصب کنید.
ـ در اوقات اداری در محل کارتان حضور داشته باشید.
ـ در هنگام مرخصی و ماموریت اداری حتماً زمان برگشت خود را به همکاران اطلاع دهید تا ارباب رجوع بلا تکلیف و سرگردان نماند.
تبسم یک زبان همگانی است که مردم سرتاسر دنیا آن را درک می کنند.
ـ خود را به جای ارباب رجوع بگذارید.
ـ کار ارباب رجوع را به تاخیر نیاندازید.
ـ اگر کاری نمی توانید برایش انجام دهید یا در حیطه وظایف شما نیست با متانت و خوشرویی راهنمای اش کنید تا تکلیف خود را بداند.
هر سازمان موفقی به ارباب رجوع می اندیشد.
ـ مشکل خود را به دوش دیگران نیاندازید.
ـ به جای اینکه انرژی خود را صرف شناسایی عاملین مشکل کنید ، مشکل را حل کنید.
ـ کار ارباب رجوع را به امروز و فردا نیاندازید.
ـ ارباب رجوع را مثل توپ به همدیگر پاس ندهید.
ـ همیشه باید باور داشته باشیم که ما فقط و فقط به خاطر ارباب رجوع حقوق می گیریم.
ـ باید همیشه به یاد داشته باشیم ارباب رجوع ، رئیس ما است.
ـ زمان مشخصی را برای رسیدگی به مشکلات ارباب رجوع در نظر بگیرید.
باور ، شاید ارباب رجوع درست می گوید ، به راستی اعجاز می کند.
ـ ارتباط ارباب رجوع را با سازمان آسانتر کنید.
ـ محلی جهت انتظار ارباب رجوع در نظر بگیرید.
ـ به خاطر داشته باشید اکثر انتظارات بی جای ارباب رجوع از عدم اطلاع رسانی صحیح است . سعی کنیم با صبر قانع کنیم.
ـ هنر ما در آن است که اگر کار ارباب رجوع طبق ضوابط امکان پذیر نشدراضی کنیم نه اینکه کارش انجام شود ولی ناراضی باشد.
ـ مشکلات خانوادگی و اقتصادی خود را بر سر ارباب رجوع تلافی نکنید.
ـ وقتی پشت میز می نشینیم خود را طلبکار و ارباب رجوع را بدهکار در نظر نگیریم.
ـ همیشه به یاد داشته باشیم رضایت خدا در رضایت مردم است.
شکایات ارباب رجوع را به حساب پیشنهادات آنها بگذارید.
ـ به خاط انجام دادن وظیفه خود به ارباب رجوع منت نگذارید.
ـ انتظار و توقع بی جا از ارباب رجوع نداشته باشیم.
ـ در محل انتظار امکانات اولیه مثل چای ، آب خنک و تلفن شهری ، روزنامه ...فراهم کنیم.
ـ راهنمای ساختمانها ، اطاقها و اسامی کارکنان جهت مشاهده ارباب رجوع درج گردد.
ـ جهت ارائه خدمات بهترمیزان رضایت ارباب رجوع در قالب فرمهایی ارزشیابی گردد.
ـ همیشه در دسترس ارباب رجوع باشید.
ـ خوشرو و متبسم باشید.
در برخورد با ارباب رجوع ناراحت ، سیاست ، (( سعی ام را می کنم )) اعجاز می کند.
ـ از انتقاد ارباب رجوع دلخور نباشیم و باید تشکر کنیم که عیب ما را گوش زد کرده است.
ـ در ارائه خدمات بهتر از نظرات و پیشنهادات ارباب رجوع استفاده کنیم.
ـ نظرات ارباب رجوع را در تصمیم سازی موثر بدانیم.
ـ ارباب رجوع مزاحم نیست بلکه ارباب ما است.
ـ در برخورد به فرهنگ و ارزشهای ارباب رجوع توجه کنیم.
ـ خدمت بهتر به نظم و نظافت ما بستگی دارد.
ارباب رجوع رئیس رئیس است.
ـ در هنگام خشم تصمیم نگیریم.
ـ خدا را ناظر و شاهد در اعمال خود بدانیم.
ـ به یاد داشته باشیم که خود مانیز برای سایر ادارات ارباب رجوع هستیم آنچه را به خود نمی پسندیم به دیگران نیز نپسندیم.