همواره نسبت به همه مؤدب و با نزاکت بـاشید.
دشنام و ناسزاگویی مطلقاً ممنوع است، چون نشان می دهد که شما قادر نیستید برای بـیـان عقاید خودتان از واژه ها و لغات مناسب تری بهره بگیریـد.
هنگامی که با صدای بلند صحبت می کنید ، بـاعث بالا رفتن سطح استرس میان اطرافیان خود می گردید. بـلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نـیـستید و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان می دهد و این که می خـواهـیـد حرف خودتان را با توسل به زور و خشونت به کرسی بنشانید. هـمـچـنـیـن بلند صحبت کردن سبب جلب توجه اطرافیان می گردد، البته توجه منفی.
زمانی که شما کنترل اعصاب خود را از دست می دهید و از کوره در می روید، به همه نشان می دهید قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود نمی باشید. وقـتـی هم که شما از کنترل رفتار خودتان عاجز هستید، چـگونـه قـادر بـه کـنـترل چیز دیگری خواهید بود؟ همواره خونسردی خود را حفظ کنید ( کار آسانی نخواهد بود اما به زحمتش می ارزد).
زل زدن به دیگران و چـشـم چـرانـی نوعی تعرض به دیگران محسوب می گردد. شما که نمی خواهید بی جهت دیگران را مرعوب خود سازید؟
پیش از آنکه اظهار عقیده ای بکنید، اجـازه دهـیـد صـحـبت دیگـران بـه پایان برسد. میان صحبت کسی پریدن، نشانه بی نزاکتی و عدم برخورداری از مـهـارت های اجـتـمـاعـی فرد است. اگر نمی خواهید خودبین و از خود راضی به نظر آیید، هیچگاه صحبت کسی را قطع نکنید و هرگاه ناچار بـه انـجـام ایـن کـار شـدیـد، گـفـتـن جـمله «معذرت می خواهم» را از یاد نبرید. مـؤدب بـودن بـه مـفـهـوم آن اسـت کـه بـرای موقعیت، عقاید و احساسات دیگران احترام قائل شویم.
مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید. سـر مـوقـع در جـلسات ، قـرار مـلاقـات هـا، موقعیت های شغلی و اجتماعی حضور یابید. علاوه بر آن ، یک فرد متشخص می داند چه زمانی باید میهمانی را ترک کند.
آبرو، شرافت، صداقت و بصیرت بـزرگـتـریـن و مـهـمـتـرین عـامـل برای حفظ اعتبار یک فرد متشخص است. جزئیات زندگی شما باید محرمانه باقی بمانند، پس صحبتی در رابطه با زندگیتان به میان نیاورید.
شما باید همانطور که دوست دارید مورد احترام دیگران باشید، خودتان نیز به دیگران احترام بگذارید. متأسفانه امروزه جوانان خیال می کنند همه چیز را می دانند و از همه چیز سر در می آورند و در واقـع خـود را عـقـل کل می دانند اما این طور نیست. کافی است به 5 سال پیش خود بیندیشید... یقیناً شما امروز بسیار باهوش تر و با تجربه تر شده اید. اینطور نیست؟ بـا آنـکـه 5 سـال پـیـش نـیـز فکر می کردید همه چیز را می دانید.
این یکی از پست ترین کارهایی است که کسی ممکن است انجام دهد. هـنـگـامـی کـه شما اشتباهی مرتکب می شوید یا خرابکاری می کنید، تنها انتظاری که از دیـگران دارید اینست که اشتباهات و خطاهای شما را به رویتان نیاورند و از آنها چشم پوشی کنند. از آن مهمتر شما را به واسطه آنها مورد تمسخر قرار ندهند.
شاید امروزه این رسم دیگر هوادار نداشته باشد اما شما بـاید کـلاه خود را به هنگام داخل شدن به منزل از سر بردارید. از آن گـذشـتـه هیچگاه با کلاه بر سر میز غذا ننشینید.
زمانی که برای صرف غذا سر سفره یا میز می نشینید ، باید منتظر بمانید تا تمام میهمانان کاملاً سـر جایشان بنشینند و آماده صرف غذا گردند. هـمـه افـراد بـاید در یک زمـان شـروع بــه صـرف غذا کنند.
هیچ کس از آدم لاف زن خوشش نمی آید. در هنـگام گـفـتـگو دربـاره مـسائـل مـالی به دارایی های خود اشاره نکنید و ثروت خود را به رخ نکشید.
هنگامی که در محفلی هستید، مدام به ساعت خود نگاه نکنید مگر آنکه بـلافـاصله قصد ترک آن محل را داشته باشید. وقتی به ساعتتان نگاه می کـنـیـد دیـگران اینطور برداشت می کنند که شما خسته و بی حوصله شده اید.
منبع : اینترنت
حسادت احساسی است که بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .
پروفسور رولف هوبلمی گوید که حسادت وقتی بهوجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد ، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشتیک نفر یا به کسی که برنده یک جایزه شده حسودی کنم ، ولی به طور کل وقتی انسان حسودی می کند که آنچه که دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من که حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به کسی که این کار را می کند حسودی نخواهم کرد .
حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی که در آن جامعه ارزش جلوه می کند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می کنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یک کالایبخصوص یا انجام عملی تشویق کنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می کند ، زیرا حسادت یک انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .
حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلکه انسان به خاطر این که شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .
حسود هیچ وقت فکر نمی کند آن فردی که بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر کار کرده ، او گمان می کند که هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد که شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اکثر افراد حسود فکر می کنند که حق آنان ضایع شده و آنها کمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی که می پذیرند دیگری حقش بوده که بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می کشند . این حسودان سعی می کنند با یک رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله کنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند که طرف مقابل از امکانات بهتری که دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می کنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می کنند که دیگری را تحسین می کنند ، ولی در واقع بسیار رنج می کشند .
حسادت یک احساس مطلق نیست ، بلکه مخلوطی است از خشونتو شکست.خشونتی که حسود احساس می کند مانع از رنج بیشتر او از شکست می شود .
اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شکست رنج می کشد . چنین شخصی متوجه می شود که اگر او تمام قدرتش را هم بهکار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج کننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی کند که به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است .
در کتابمقدسمسیحیت ، حسادت تحت عنوان" گناه مرگ آور" آمده ولی در واقع واکنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است .
حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلکه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی که شخص حسود در زندگی بهدست می آورد ، شکل می گیرد . معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش می یابد . این افراد در محیطی بزرگ شده اند که انجام خواسته های دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند که بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه کار و فعالیتی بیشتر لذت می برند .
این انسان ها احساس می کنند فقط وقتی خواسته های دیگران را کامل انجام دهند مورد قبول مردم می باشند . این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ می گویند و مرتباً به دنبال این هستند کاری کنند که بدان وسیلهرضایت دیگران را کسب کنند
خوشبختی و رضایت همیشگیدر هر جامعه ای در مقایسه با وضعیت موجود افراد آن جامعه صورت می گیرد .زیرا بشر با همین مقایسه اجتماعی زندگی می کند و اسیر انتظارات اجتماعی خود می باشد .
هر انسانی باید سعی کند استعداد و امکانات فردی خودش را بیابد؛ زیرا شخص حسود کسی است که خیلی کم در مورد خودش می داند و در حقیقت هیچ اطلاعی از توانائی های خودش ندارد و به همین دلیل زندگی اش را بر اساس یک شخصیت غلط برنامه ریزی کرده و خود را با گروهی مقایسه می کند که به طبقه اجتماعی دیگری تعلق دارند و با ارزش های اخلاقی و اجتماعی متفاوتی زندگی می کنند که شخص حسود هرگز نمی تواند خودش را به آنها برساند . به همین دلیل و به احتمال زیاد ، شخص تبدیل به یک حسود عصبانی یا افسرده می شود .
نکته مهم این است که شخص ، حسادت را پذیرفته ، به خودش دروغ نگوید و سعی کند نقطه ای بین ایده آل و واقعیت بیابد و در زندگی خود توازن بوجود آورد . در حقیقت باید پذیرفت که هیچ انسانی قدرت این را ندارد که عدالت واقعی را در جامعه بهوجود آورد و کلاً حسادت در اثر تجربه بی عدالتی در جامعه ایجاد می شود. معمولاً برای حسودان این سئوال پیش می آید که بر چه اساسی گروهی بیشتر از دیگران دارند و بر اساس چه قانون اجتماعی این تقسیم انجام شده ، اگر جامعه ای حسادت را بهعنوان یک واکنش طبیعی انسانی در مقابل بی عدالتی های اجتماعی ببیند می تواند جوابی هم برای سؤال بالا بیابد . اما متأسفانه حسادت در جامعه واکنشی ناپسند و ناخوشایند محسوب می شود و کمتر کسی راحت در مورد آن حرف می زند .
حسادت همیشه وجود دارد حتی اگر سرمایه های موجود در جامعه را بهطور مساوی بین مردم تقسیم کنند . زیرا اگر شخصی همان سرمایه مشابه را به کمک هوش و درایت خویش بیشتر کند و خوشبخت تر و راحت تر باشد مورد حسادت دیگران قرار می گیرد .
پرفسور رولف هوبل معتقد است فقط اگر خوشبختی و آزادی را در دنیا به طور مساوی تقسیم کنند دیگر حسادتی وجود نخواهد داشت ، زیرا هر جا که تفاوتی وجود دارد در حقیقت ریشه حسادت کاشته شده است .
هوبل می گوید از آنجا که بشر همیشه سعی دارد خودش را بهتر از دیگران نشان دهد و تمام سعی و کوشش او در پی ثابت کردن این است که او غیر از دیگری است و خود را در همین تفاوت می شناسد ، به هیچ وجه مایل نیست که دیگری بیشتر از او داشته باشد; زیرا این باعث خجالت و شرمندگی او می شود . به همین دلیل حسادت یک همراه دائمی انسان بوده و بدین وسیله انسان می تواند بین فردیت و جمعیت بالانس بهوجود آورد .
در دهه گذشته افزایش طلاق درایران به مرحله بحرانی رسیده و جامعه را با مشکلات فراوانی روبرو ساخته است. به گونهیی که در این مدت، نرخ طلاق در شهر و استانهای مختلف کشور با رشدی صعودی همراه بوده و مسئولان مربوطه و کارشناسان مسائل اجتماعی را ملزم به بررسی و ارایه راهکار ساخته است.
به اعتقاد برخی از کارشناسان مسائل اجتماعی افزایش نرخ طلاق متاثر از بالا رفتن سطح دانش و همچنین آگاهی زنان نسبت به حقوق قانونی خود است که طی سالیان دراز نادیده گرفته شده است. اما در این برهه زمانی و با گسترش حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماع، میزان وقوف آنان از چگونگی حق و حقوقشان افزایش یافته و ترجیح میدهند از حقوق قانونی خود استفاده کنند و از همسران خود جدا شوند.
در سالیان گذشته طلاق نزد خانوادههای ایرانی بخصوص برای زنان امری ناشایست تلقی میشد. تحت این دیدگاه سنتی، کمتر زنی حاضر بود علیرغم شرایط سخت خانه همسر، طلاق گرفته و به خانه پدری باز گردد.
تفکر غالب بر سازش و کوتاه آمدن زنان استوار بود و مردان به هیچ وجه حاضر نمیشدند از موضع قدرت و تحکم پایین آمده و در امور مختلف از نظرات همسرانشان مطلع شوند.
عمده دلایل طلاق در آن دوره بیشتر شامل عدم تفاهم اخلاقی، ناباروری، عدم صلاحیت اخلاقی میشد.البته با وجود این موارد کمتر زنی حاضر میشد، لقب مطلقه را یدک بکشد. مگر اینکه هیچ راهی به جز طلاق باقی نمیماند که در این صورت زن مطلقه در جامعه جایگاهی نداشت و به اصطلاح خانهنشین میشد.
● عمده دلایل طلاق در شرایط کنونی
امروزه دلایل مختلفی برای طلاق برشمرده میشود که سبب افزایش نرخ طلاق در چند سال گذشته شده است.
دکتر مصطفی اقلیما رییس انجمن مددکاری ایران درباره عمده دلایل طلاق میگوید: �امروزه بیش از ۸۰ درصد جوانان به صورت اجباری ازدواج میکنند. اجباری به این معنا که فکر میکنند حتما باید ازدواج کنند در غیر این صورت در جامعه به آنان با دید منفی نگاه خواهد شد. بنابراین بدون تعمق و تفکر صحیح تنها بر پایه احساسات با کسی ازدواج میکنند که دارای کمترین نقاط مشترک با وی هستند. پس از مدت زمان کوتاهی دچار مشکل شده و به بهانه عدم درک و تفاهم متقابل از هم جدا میشوند. یکی دیگر از دلایل افزایش طلاق را میتوان مربوط به عدم استقلال جوانان در خانواده دانست. معمولا جوانان پس از رسیدن به سن بلوغ، خواستار استقلال و آزادی بیحدوحصر هستند. بنابراین برای فرار از سختگیریهای والدین به ازدواجهای نامناسب و زودهنگام روی میآورند. بالا رفتن سن دختران یکی دیگر از دلایل موثر در بروز طلاق است. در جامعه ما متاسفانه وقتی سن دختری افزایش مییابد، تحت فشارهای اجتماع و خانواده ترجیح میدهد از میان خواستگاران نامناسب، شخصی را به عنوان همسر انتخاب کند که دارای حداقل محسنات است.�
دکتر �امانالله قرایی مقدم� جامعهشناس نیز درباره عمده دلایل بروز طلاق میگوید: مهمترین عامل افزایش طلاق در ایران، دو ساختاری شدن جامعه است. یک نوع آن ساختار کهن باارزشها و هنجارهای مورد قبول خانواده و افراد سنتی و نوع دیگر ساختار جدید و مدرن است که با پیشرفت جامعه به وجود آمده است. تقابل این دو ساختار زمینههای بروز سردرگمی هویت را در میان زن و مرد فراهم ساخته است. بطوری که امروزه دختران از تساوی و برابری حقوق خود و همسرانشان سخن میگویند و اینکه چرا اختیاردار و حاکم مطلق خانه مرد باشد. در حالی که مردان طبق ساختار سنتی و کهن زن را ملزم به اطاعت دانسته و اعتقادی به تساوی حقوق و برابری ندارند.�
دکتر اقلیما نیز در این باره توضیح میدهد: �با گسترش زندگی مدرن و همچنین شهرنشینی زنان به حقوق خود آگاه شده و خواستار تساوی حقوق با مردان در زمینههای مختلف اجتماعی و خانوادگی هستند. امروزه آنان با حضور در اجتماع و اشتغال از نظر شخصیتی و اقتصادی افرادی مستقل هستند که انتظار دارند این استقلال از سوی شوهرانشان پذیرفته شود. در حالی که طرز تفکر مردان جامعه ما مربوط به ۲۰۰ سال پیش است. مردان در جامعه ما میخواهند همانند ۲۰۰ سال پیش حاکم مطلق خانه بوده و هیچ حرفی بر روی حرف آنان آورده نشود و با شیوه اجبار و زورگویی با زنان رفتار کنند. این مردان به خود اجازه میدهند با وجود داشتن همسر و فرزند، رابطه دوستانهیی با زن دیگری برقرار کرده و حتی زن صیغهیی هم میگیرند. بنابراین زنان تاب نیاورده و برای طلاق اقدام میکنند.�
به اعتقاد آسیبشناسان اجتماعی و جامعهشناسان دلایل دیگری را میتوان در افزایش نرخ طلاق طی دهه گذشته متصور دانست. از جمله این دلایل میتوان به مشکلات اقتصادی، بیکاری، تفاوت فرهنگی میان زن و مرد، اختلاف سنی، عدم وجود معیار مشخص و مناسب برای ازدواج و خشونت علیه زنان اشاره کرد.
دکتر قرایی مقدم طول دوران نامزدی را یکی دیگر از دلایل موثر در افزایش طلاق میداند و میگوید: �طول دوران نامزدی عامل بسیار مهمی در افزایش میزان طلاق است. بطوری که میزان طلاق در نامزدی کمتر از سه ماه بسیار زیاد، سه تا شش ماه متوسط و نه تا ۱۲ ماه بسیار کم اتفاق میافتد.
در طول دوران نامزدی دختر و پسر میتواند با معاشرت بیشتر با روحیات، خلقیات و ویژگیهای رفتاری یکدیگر آشنا شده و با تکیه بر منطق نسبت به ادامه یا قطع رابطه تصمیم بگیرند.�
وی تاکید میکند: �عدم درک متقابل معمولاً در ازدواجهایی که دارای دوران نامزدی کوتاه و تحت آشناییهای لحظهیی صورت گرفته، بیشتر دیده میشود که آن به عنوان یکی از عوامل اصلی برای بروز مشکلات بیشتر در رابطه زناشویی مطرح است.�
● آمار نرخ طلاق در کشور
براساس آمارهای منتشره از سوی سازمانهای مربوطه در سال ۷۵، ۳۸ هزار و ۸۱۷ نفر از یکدیگر جدا شدهاند که نرخ آن برابر با ۴۲ درصد بوده است. این در حالی است که در سال ۸۲، از جمعیت متاهل کشور ۷۲ هزار و ۳۵۹ نفر طلاق گرفتهاند که نرخ رشد آن برابر با ۹۱ درصد بوده است. براساس آمار سازمان ثبت احوال کشور سال ۸۴ از ۶۲ هزار و ۱۴۳ فقره طلاق در ۹ ماهه سال جاری ۵ هزار و ۷۸۲ مورد شهری و ۱۰ هزار و ۳۶ فقره آن روستایی بوده است. به عبارت دیگر روزانه ۲۲۵ مورد طلاق در کشور به ثبت رسیده است.
در زمینه میزان طلاق تهران با ۹/۱۷ درصد، کرمانشاه با ۳/۱۳ درصد و قم با ۱۳ درصد به ترتیب مقام اول تا سوم را در سال ۸۱ کسب کردند. همچنین پایینترین نرخ رشد طلاق در این سال به استانهای یزد و سیستانوبلوچستان با ۶/۴ درصد اختصاص یافت.
براساس بررسیهای صورت گرفته در سال ۸۲، تهران با ۲/۱۸ درصد دارای بالاترین نرخ رشد طلاق در کشور بود و پس از آن اصفهان با ۳/۱۳ درصد و قم با ۲/۱۳ درصد مقامهای بعدی را به خود اختصاص دادند.
پایینترین نرخ رشد طلاق نیز در این سال به چهارمحال و بختیاری با ۸/۳ درصد و پس از آن سیستانو بلوچستان با ۴ درصد و یزد با ۸/۴ درصد اختصاص یافت.
● فزونی نسبت زنان به مردان
دکتر اقلیما معتقد است: در ایام جنگ تحمیلی و سالهای پس از آن تعداد زنان نسبت به مردان فزونی یافت و سبب شده عدهیی از دختران نتوانند ازدواج کنند. براساس آمارهای موجود این نسب طی سالهای مختلف متغیر بوده است بطوریکه در سال ۷۵ نسبت زن به مرد ۲۲/۱، در سال ۷۶ این نسبت به ۲۴/۱، ۷۷ به ۲۵/۱، ۷۸ به ۲۶/۱، به ۲۶/۱، ۸۰ به ۲۵/۱، ۸۱ به ۲۳/۱ و در سال ۸۲ نسبت زنان به مردان به ۲۲/۱ رسیده است و آمار سال های ۸۳و۸۴به ثبت نرسیده است.
● شاخص سنی برای ازدواج
براساس بررسیهای صورت گرفته شاخص سنی برای زنان در سن ازدواج بین ۱۵ تا ۲۹ سال و برای مردان ۲۰ تا ۳۴ سال است.
● راهکارهای جامعهشناسان برای جلوگیری از افزایش طلاق
دکتر قراییمقدم درباره جلوگیری از افزایش نرخ طلاق در کشور میگوید: �در مرحله نخست دختران باید بدانند که ازدواج یعنی یک عمر زندگی که در صورت انتخاب ناصحیح، کل زندگی آینده خود را از دست میدهند و آنان باید دریابند که شانس ازدواج مجدد موفق در جامعه نزدیک به صفر است. بنابراین دختران باید با دوراندیشی و احتیاط همسر آینده خود را انتخاب کنند. در مرحله بعدی خانوادهها باید به مساله ازدواج فرزندان بخصوص دختران خود اهمیت بدهند و امکان دوران نامزدی را برای آنان فراهم کنند تا جوانان با شناخت بیشتر و صحیحتر منطقی تصمیم گرفته و همسر آینده خود را انتخاب کنند.�
وی در ادامه میافزاید: جامعه کنونی ما، جامعهیی بیمار است. اکثر مردم دچار سردرگمی اجتماعی هستند و درک متقابلی از شرایط یکدیگر چه در روابط اجتماعی و چه در روابط خانوادگی و زناشویی ندارند. بنابراین باید آنان تحت آموزش صحیح قرار بگیرند که در این صورت میتوان به کاهش نرخ طلاق در کشور امیدوار بود.
مهرنوش حیدری
روزنامه اعتماد