یکی از زیانهای اجتماعی دروغ، رسوایی است. رسوایی همیشه در انتظار دروغگوست؛ زیرا دروغ، پنهان نمیماند و روزی آشکار میشود. دروغگو، هر چند زیرک باشد و اطراف و جوانب دروغش را بسنجد، محال است که دروغش کشف نشود. کشف دروغ، بنابر نوع آن به رسواییهای مختلف میانجامد.
روزی یکی از پیشوایان یکی از فرق باطل بر منبر سخن میگفت. در ضمن سخن، نامهای پادشاهان جن را ذکر میکرد و میگفت که سلطنت کدام یک از آنها مقدّم بوده و کدام یک مؤخر. سخنان او از این قبیل بود: نخستین پادشاهی که از این سلسله به سلطنت رسید، تهتاه شاه بود و سپس قهقاه شاه و سپس جهجاه شاه و مانند اینها. سخنران همچنان به سخنش ادامه میداد تا به نام پادشاه یازدهم رسید که نام او هم کلمهای بود مانند نامهای گذشته. در این وقت، رندی از پای منبر گفت: آقا، نام پادشاه پنجم را دوباره بفرمایید! سخنور محترم در جواب عاجز ماند؛ زیرا در یادش نبود که کدام یک از این نامها را برای شهریار دروغین پنجم ذکر کرده است.
از دیگر زیانهای اجتماعی دروغ، بیآبرویی است. هنگامی که چند دروغ از دروغگو ثابت و او رسوا شد، بیآبرویی نصیبش میشود. رسوایی دروغگو، از کشف دروغ اوست و بیآبرویی، او را بیارج میسازد. اندیشمندان و خردورزان، در همه حال آبرو و حیثیت خویش را پاس میدارند. ثروتمند، دارایی خود را برای بدست آوردن آبرو و جایگاه شخصیاش صرف میکند؛ قدرتمند، قدرتش را برای رسیدن به این موقعیت به کار میگیرد و دانشمند، از دانش خود برای جلب افکار عمومی بهره میبرد. پس محبوبترین چیزها نزد دوراندیشان و نیککرداران، آبرومندی است، حال آنکه دروغگو خود را از این موقعیت محروم میسازد.
بیارزش شدن سخنان دروغگو نزد مردم یکی دیگر از زیانهای اجتماعی دروغ، است. یکی از معیارهای سنجش ارج و بهای آدمی، میزان ارزشگذاری مردم به سخنان اوست. بدین ترتیب، هرچه سخن کمارزشتر باشد، گوینده بیبهاتر است.
انسان اگر بالاترین ارزشها را در قبال سخنش به دست آورد، همین که به دروغگویی رو کرد و مردم او را بدان صفت شناختند، سخنش بیارزش و از جایگاه انسانی خود دور میشود.
کسی را که عادت بود راستی
خطا گر کند در گذارند ازو
وگر نامور شد به ناراستی
دگر راست باور ندارند ازو
جلب اعتماد مردم، بهترین راه کامیابی است و بیشتر مانعها در راه رسیدن به هدفها، با کسب اعتماد میان مردم، از بین میرود. دروغگو خود را از این نعمت گرانقدر و راهگشا محروم میسازد و با پای خویش به سوی سیاهبختی میتازد. چه قدر تلخ است برای فردی که خویشان و دوستانش سخنان او را باور نکنند.
دروغگو اگر از بیچارگی خود سخن بگوید، کسی نمیپذیرد و اگر از بیماریاش حرف زند، کسی باور نمیکند و اگر از ویژگیهای شخصیتش بگوید، کسی قبول نمیکند و اگر درباره دیگران نظر دهد، کسی سخنانش را تأیید نمیکند.
از پیآمدهای ناخوشایند اجتماعی دروغ، به سخره گرفتن و کوچک شمردن دروغگوست. فردی که به دروغگویی شهره شود، مردم او را خوار و مسخره میکنند؛ خواه در حضور او و خواه در غیبت او.
راستی و درستی، ثروت را میافزاید؛ زیرا برای دارنده آن اعتبار میآفریند، حال آنکه دروغگویی سرمایه فرد را راکد نگه میدارد؛ زیرا هم اعتباری برای فرد در پی ندارد و هم اعتبار موجود را از بین میبرد و هیچکس با چنین فردی هرگز معامله نمیکند.
روح و روان فرد دروغگو از شرّ و زیان دروغش در امان نیست دروغگو همواره از ناراحتی درونی رنج میبرد؛ زیرا راستی، حقیقتی است که وجود دارد و راستگو از آن خبر میدهد، در حالیکه سخن دروغ، ساخته و پرداخته فرد دروغگوست و واقعیتی برای آن وجود ندارد. ازاینرو، دروغگو باید همواره مراقب باشد ساخته ذهنی خود را فراموش نکند تا مبادا وقت دیگران را به گونهای متفاوت با آنچه گفته است بیان کند و دروغش آشکار شود.
بر این اساس، دروغگویی که میخواهد دروغش را کسی نفهمد، پیوسته نگران است که مبادا سخن کنونیاش با سخن گذشتهاش، در تناقض باشد. پس دروغگو همیشه این بار سنگین را باید در ذهن داشته باشد، ولی راستگو همواره پس از گفتههایش در آسایش است و نگران پیآمدهای آن نیست؛ زیرا هنگام تکرار تناقضی در آنها به وجود نخواهد آمد.
فراموشی نیز یکی از بیماریهای روانی است که دروغگو بدان گرفتار میشود. انسان دروغگو، دروغی را که میگوید به یادش نمیماند و هنگامی که بار دیگر خواست از آن سخن بگوید، به شکلی دیگر میگوید و در نتیجه، دروغش برملا میشود.
عامل دیگر فراموشکاری دروغگو آن است که کسی که همواره دروغ میگوید، به دروغ خود نیز چندان اهمیت نمیدهد. دروغ برای او کاری عادی است و هر زمان که میخواهد، به راحتی دروغ میگوید و دروغهای او پایان نمیپذیرد. در نتیجه، حرفهایش را کمتر به ذهن میسپارد و فراموش میکند.
وقتی دروغی از دروغگو کشف شد، ضربهای به او وارد میآید؛ زیرا نه تنها به خواستهاش از دروغدروغگو میشود: گفتن نرسیده، بلکه نتیجهای برخلاف آن گرفته است. بدین ترتیب، یکی از دو حال نصیب
اول ـ روحیهاش سست و تصمیم گرفتن برای او دشوار شده و او از رسیدن به کامیابیها نومید میشود؛ زیرا تنها راهی که میپنداشته او را به مقصد میرساند، دروغ بوده که آن هم بسته شده است. او اگر به شایستگی رفتار میکرد، از راه درست به مقصودش میرسید و به دروغ گفتن پناه نمیبرد. با این حال، راه درست که بر او مسدود بود راه دروغ هم که سد گردید، اکنون به چه وسیلهای به منظور خود برسد؟
وضع دیگری که ممکن است بر اثر کشف دروغ نصیب دروغگو شود، پردهدری و بیشرمی است. اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را سست نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، بیآبروییهای پی در پی، شرم را از او میگیرد و او به دروغگوی حرفهای تبدیل میشود و دیگر، از آنکه دروغش آشکار شود، ابایی ندارد. با خود میگوید، آب که از سرگذشت، چه یک من، چه صد من؛ من که گناهم برملا شد و دروغ برای پنهان ساختن آن سودی نبخشید و رسوایم ساخت، حال هر چه میشود، بشود.
دروغگو برای حفظ دروغ خود مجبور است باز هم دروغ بگوید او یا باید همان دروغ نخستین را دوباره بگوید و بر آن تأکید کند یا باید دروغ دیگری بسازد که از کشف دروغ نخستش جلوگیری کند.
در هر دو صورت، بر اثر یک دروغ، دروغهایی دیگر میگوید و این ماری که خوشخط و خالش پنداشته، مارهایی دیگر زاییده است که همگی او را میگزند. علاوه بر این گاهی نیز برای حفظ دروغ او، اطرافیانش نیز به دروغگویی میافتند.
زیان روانی دیگری که گاه بر اثر دروغ دامن دروغگو را میگیرد، بدگمانی به مردم است. این بیماری روانی در پی دو چیز، در دروغگو مسکن میگزیند: یکی آنکه چون خود برخلاف حقیقت سخن میگوید، درباره دیگران نیز چنین نظری دارد و البته دیگران را مانند خود پنداشتن، ناشی از طبیعت بشری است. به همین علت است که کسی که به راستگویی عادت دارد، نخستین بار با هر کس روبهرو میشود، سخن او را راست میپندارد.
دومین عامل بدگمانی دروغگو به دیگران، واکنش اطرافیان در قبال کارهای اوست. او وقتی میبیند دیگران به او خوشبین نیستند و اعتماد ندارند، او نیز به آنان بدبین میشود و اعتماد نمیکند. در واقع تعصب و خودخواهی دروغگو نیز سبب میشود که در برابر این رفتار مردم، او نیز مانند آنان رفتار کند و به آنها با دیده بدگمانی بنگرد.
دروغگویی کودکان، نوعی ناسازگاری و نابهنجاری است. گام نخست در راه اصلاح و بازسازی این رفتار کودک، شناخت علت و عامل کارهای اوست؛ یعنی باید دریافت کودک چرا دروغ میگوید و انگیزه او در این کار چیست؟ علل دروغگویی در کودکان میتواند موارد زیر باشد:
کودکان مسائل بسیاری را به زبان میآورند و آنها را حقیقت میدانند، در حالی که خیالی بیش نیست. قدرت خیالپردازی کودکان بسیار بالا است. آنان تصاویری را در ذهن خویش میپرورانند و بعدها به صورت تصوری نیرومند در میآورند، چنانکه گویی صحنه موجود در خیالشان را در برابر چشم خود میبینند. بر این اساس، آنچه کودک میگوید، اگرچه در ظاهر دروغ است، از نظر کودک درست و حتی عین واقع است. او این نارسایی را دارد که میان عالم حقیقت و پندار تفاوتی نمیگذارد و به همان گونه که مسائل را در ذهن میپندارد، به زبان میآورد.
گاهی کودک آرزوی داشتن چیزی را در دل میپروراند، از شدت میل و علاقه در رسیدن به آن، خود را دستیافته بدان و در آن عالم گمان میکند. این امر در روزها و لحظههای نخست، برای کودک صورت واقعی ندارد، ولی بعدها شدت آرزو و تلقین، او را وا میدارد که مسائل خود را واقعی بپندارد و آن را بیان کند؛ امری که گاه ما دروغش میپنداریم.
گاهی نیز بیان مسئله گرچه دروغ است، ولی گوینده آن را ارضا میکند. او آن قدر مسئله مورد آرزو را بر زبان میآورد تا بدان برسد یا از گفتن آن سیر شود. بر این اساس، گفتن چنین دروغی، آرزومندی کودک را نشان میدهد.
گاهی کودک به والدین بیاعتماد است و گاه با مربیان خود ارتباط خوبی ندارد. به عنوان نمونه گمان میکند آنها رازهای او را برملا میسازند و آبروی او را میبرند یا فکر میکند اگر حقیقت را بگوید، به نتیجه دلخواهش نمیرسد یا نزد دیگران خوار و حقیر میشود. پس تصمیم میگیرد دروغ بگوید.
مادری که راز کودک را از روی مصلحتی به پدر میگوید و پدر هم ناشیانه آن را به رخش میکشد، اعتماد کودک را از خود سلب میکند. بدین ترتیب، کودک از این پس خود را ناگزیر میبیند که حقیقت را به مادر نگوید و به دروغ متوسل شود.
گاهی کودک دروغ میگوید؛ زیرا از راست گفتن و پیآمدهای آن میهراسد. او میترسد اگر راست بگوید، کتک بخورد یا مورد سرزنش و اهانت قرار گیرد. برای نمونه، از برادر یا خواهر کوچکش بیزار است، یا از غذایی بدش میآید، ولی از اینکه آن را به زبان آورد، وحشت دارد. میترسد پدر و مادرش او را از خود برانند یا محبتشان را از او بگیرند. زمانی که خطایی از کودک سر میزند، از آن جا که میداند پدر و مادر از او نمیگذرند و تنبیهش میکنند، او نیز برای فرار از تنبیه، خطایش را انکار میکند یا به دروغ، اشتباهش را به اطرافیانش نسبت میدهد.
گاهی دروغگویی کودک، برای آزمایش والدین یا مربیان است. او میخواهد ببیند آنها در برابر دروغ او چه واکنشی نشان میدهند. بدین ترتیب، کاری را که انجام نداده، به دروغ میگوید انجام دادهام. در اینجا اگر پدر و مادر حرفی نزنند، او به مراد خود رسیده و کاری را که تا پیش از آن انجام نمیداده، انجام میدهد. حال اگر والدین از شنیدن آن خشمگین شوند، او با لبخند خواهد گفت، شوخی کرده و این کار را انجام نداده است و از تنبیه خواهد گریخت.
گاهی در میان جمعی از مهمانان، معمولاً کودک فراموش میشود، همه سرگرم کار و تلاش یا صحبت هستند، بدون اینکه به یاد بیاورند دل کوچکی هم در کنارشان میتپد و انتظار شرکت در بحثشان را دارد.
در این هنگام کودک برای اینکه جلب نظر کند و به گونهای وارد صحنه شود، به دروغپردازی متوسل میشود؛ آن هم دروغی بزرگ و اغراقآمیز. یکباره خبر تلخی را میدهد. سخنی میگوید که همه با دیده تعجب به او نگاه و حرف و کار خود را رها میکنند.
کودک دروغ بلد نیست و آن را از اطرافیانش میآموزد. در این میان، بیش از هر کس، والدین و دوستان کودک در یادگیری دروغ او مؤثرند. آنها با عمل نادرست خود زمینه دروغ را در کودک فراهم میکنند و به آن وا میدارند. برای مثال، گاهی طفل به اسباب بازی یا غذایی معیّن نیاز دارد و آن را از والدین خود میخواهد. والدین نیز در این هنگام شرط برآورده شدن آن را در گرو این امر قرار میدهند که طفل بگوید من خواهر کوچکم را دوست دارم، درحالی که برای ایجاد زمینه برای دوست داشتن خواهر کوچک، راه دیگری وجود دارد.[4]
علل روانی دروغ در بزرگسالان میتواند موارد زیر باشد:
گاهی انسان به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از او و از دست دادن جایگاه و مقام دروغ میگوید.
زمانی از روی علاقه شدید به مال و جاه و مقام و دیگر شهوتها زبان به دروغ میگشاید و از این وسیله نامشروع برای تأمین هدف خود کمک میگیرد.
گاهی تعصبهای شدید و حب و بغضهای بیش از اندازه و غیر الهی سبب میشود انسان به نفع فرد دلخواهش یا به زیان کسی که از او نفرت و کینه دارد، برخلاف واقع سخن بگوید.
زمانی برای آنکه خود را بیش از آنچه هست نشان دهد و اظهار دانش و آگاهی بسیار کند، در مسائل مختلف علمی و تاریخی دروغ میگوید.
همه این عوامل که زمینهساز صفت دروغ در آدمی هستند، از شخصیت ناسالم و ناتوانی روح و ضعف ایمان و کمبود عزت نفس ناشی میشوند. کسانی که خود را باور ندارند و روحشان ناتوان و زبون است، برای رسیدن به هدفهای خود و فرار از زیانهای احتمالی راستگویی به دروغ و دورویی و خیانت پناه میبرند. در مقابل، افراد توانا و آراسته به شخصیتی محکم و مطمئن، به خود و تواناییشان ایمان دارند و پیروزی و نیکبختی خود را در آنها میجویند.
همچنین کسانی که به قدرت لایزال الهی ایمان دارند و سرچشمه همه برکتها و کامیابیها را در گرو اراده نافذ او میدانند، قدرت او را برتر از همه قدرتها و حمایت او را بالاترین حمایتها شناختهاند و دلیلی نمیبینند که برای رسیدن به سود یا دفع زیان، دروغپردازی کنند.
گاهی نیز به سبب توجه نکردن به زیانهای دروغ و از یاد بردن اهمیت راستگویی یا آلودگی محیط خانوادگی یا محیط اجتماعی و معاشران، این ویژگی ناپسند در انسان ریشه میدواند.
عامل مهم دیگر برای دروغگویی، احساس کمبود شخصیت و عقده خودکمبینی است. کسانی که به چنین عقدهای گرفتارند، میکوشند با انواع دروغها و گزافها، خودکمبینیای را که در خود احساس میکنند، جبران سازند.[5]
برای اصلاح و باز داشتن کودکان از دروغگویی، راههایی وجود دارد که هر کدام را بنا به شرایط مناسب خود باید به کار بست. برخی از این راهها عبارتند از:
کودک باید بفهمد که راستگویی ارزشمند و دروغگویی کاری خطا و بیارزش است. او باید پیآمدهای زشت دروغ را با زبان کودکانه از راه داستانها و سخنان آموزنده بداند. حتی لازم است گاهی به او فرصت دهند نتیجه تلخ دروغگویی را خود، از نزدیک لمس و درک کند و ببیند که دروغگویی چه رسواییهایی به دنبال دارد.
ارشاد و موعظه به ویژه اگر پنهانی انجام گیرد و با مهر و صفا همراه باشد، در بسیاری موارد کارساز است. به کودک باید فهماند که دروغگویی نفرت والدین، دوستان و مهمتر از همه نارضایتی خداوند را در پی دارد، و فرجامش رسوایی او و خانواده است که همه از آن گریزانند.
کودک باید اجازه داشته باشد که احساس خود را آشکارا بیان کند. و چنانچه آن احساس ناپسند بود، باید به او کمک کرد تا کم کم آن را ترک کند. اینکه برای کودک چارهای نگذاریم جز آنکه امر دلخواه ما را بر زبان براند، خطاست. او باید بیهیچ هراسی بتواند بگوید که از فلان شخص بیزار است، از فلان غذا خوشش نمیآید، از انجام فلان کار ناتوان است یا از رفتن به فلان مجلس ناراحت است. بدیهی است در بسیاری موارد، پس از آنکه احساس و نظر او فهمیده میشود، میتوان او را قانع و به سوی هدف مناسب هدایت کرد.
در زمانهایی که کودک به اشتباه خود ادامه میدهد، والدین وظیفه دارند از او مراقبت کنند تا آن اشتباه را تکرار نکند؛ ولی وقتی خطایی کوچک از او سر زد، ناگزیر باید آن را بخشید و به او فهماند که نیازی نیست که برای سرپوشگذاشتن بر خطای نخست، دروغ بگوید. کودک را به خاطر اشتباهش یا به سبب حرف راستش هرگز نباید تنبیه کرد. مؤثرترین تصمیم در این زمینه، هشدار و پرهیز دادن از تکرار خطاست. همچنین نباید طفل را غافلگیر کرد که او نیز بیاختیار به دروغ متوسل شود.
کودکی که سرگرم بازی بوده و بر اثر آن لباسش پاره یا کثیف شده است، نباید بازخواست شود، مگر آنگاه که از قبل، سفارشهای لازم را به او کرده باشیم، حتی در این صورت، نیز کودک نباید تنبیه بدنی شود. مناسبترین تنبیه برای او سرزنش، هشدار یا محروم کردن او از بازی برای یکی دو روز است. حتی گاه لازم است با کودک همدردی کنیم و به او بفهمانیم که چارهای ندارد، جز اینکه همین لباس پاره را به تن داشته باشد. با این کار، ناراحتی و سختی پیش آمده از خطایش را خود نیز درک میکند.
سکوتهای معنیدار و هدفمند، در بسیاری موارد سودمندتر و مؤثرتر است. با سکوت و با نگاه سرزنشآمیز و چهره غمآلود و جدی میتوان به کودک نشان داد که دروغ او را فهمیدهایم.
بهترین راه اصلاح کودک در این وضع، این است که به دروغ او نخندیم یا ابراز تعجب نکنیم، بلکه با پرسیدن چند پرسش از او به او ثابت کنیم حرفهایش بیاساس و بیارزش است.
در صورت پافشاری کودک بر دروغگویی، میتوان از هشدار و تهدید بهره گرفت. بدین صورت که اگر از این کار دست برنداری، ناگزیریم این ویژگی تو را به دوستان و بستگان بگوییم و به آنها تأکید میکنیم که حرفهای تو بیاساس است تا آنها فریب تو را نخورند.
البته باید کوشید که کار به این مرحله نرسد و مشکلات، دوستانه حل شود و کودک به راستی و درستی مشتاق شود.
در اصلاح دروغگویی کودکان، باید به چند نکته توجه کرد:
بر عهده والدین و مربیان است که میان واقعیت و پندار کودک فرق بگذارند و هر سخن طفل را بر دروغ حمل نکنند؛ زیرا حتی ممکن است کودکی صحنهای را در خواب بیند و آن را قاطعانه به عنوان واقعیت مطرح کند.
والدین نباید نقش یک کاراگاه را برای کودک بازی کنند و پرسشهای آنان از کودک نباید شکل بازجویی داشته باشد تا به اعتراف دروغین منجر نشود. به محض اینکه روشن شد سخن کودک دروغ است، باید پرسشها را تمام کرد و به جستوجوی علت پرداخت.
نوع پرسشها نباید به گونهای باشد که طفل گمان کند، در حال شمردن خطای او یا به دام انداختن او هستیم؛ چون در آن صورت، برای فرار از مسئله ناگزیر به دروغ گفتن رو خواهد آورد.
دروغ گفتنهای بسیار و پی در پی نشاندهنده اضطراب در کودک است که باید کوشید تا ریشه آن را پیدا کرد.
کودک را نباید مجبور کرد از میان دو مسئله که هر دو دروغ است، یکی را انتخاب کند.
بعضی رفتارها و تصمیمهای ناشیانه و شتابزده والدین زمینهساز دروغگویی کودک است که باید از آنها دوری کرد.
برای اصلاح دروغ، همیشه با تنبیه نمیتوان پیش رفت. گاهی وقتها پند و موعظه تأثیری بهتر دارد.
رفتار و کردار و سخن خود را همانند و هماهنگ کنید. از شما در جایگاه مربی، سزاوار نیست که دروغی شنیده شود.[6]
یکی از مؤثرترین راههای درمان دروغ، پرورش شخصیت است؛ زیرا چنانکه گفته شد یکی از انگیزههای روانی روی آوردن به دروغ، احساس خودکمبینی و کمبود شخصیت است. افرادی که به این مشکل دچار هستند، دروغ گفتن را راهکاری برای جبران این کمبود میدانند. اگر افراد دروغگو استعدادهای درونی خود را بشناسند و بدانند که با پرورش آنها میتوانند ارزش و مقام خود را بالا ببرند، دیگر نیازی به دروغ نمیبینند.
باید افراد دروغگو را به این باور رساند که ارزش اجتماعی کسی که با راستگویی توانسته است اعتماد اطرافیانش را به دست آورد، بالاترین ارزشهاست و چنین کسی سرمایه معنوی بزرگی از احترام اجتماعی در اختیار دارد که هیچ سرمایه مادی نمیتواند با آن برابری کند. انسان راستگو نه تنها میان همنوعان خود محترم است، در پیشگاه خداوند نیز مقام بسیار بالایی دارد، چنانکه در قرآن مجید، راستگویان همردیف پیامبران و شهیدان معرفی شدهاند.
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهند بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و راستگویان و شهدا و صالحان و آنها همنشینان خوبی هستند. (نساء: 69)
باید ریشههای این انحراف اخلاقی مانند طمع، ترس، خودخواهی، حب و بغضهای بیاندازه و مانند آن را خشکاند تا این صفت خطرناک زمینه مناسبی برای رشد در وجود انسان پیدا نکند.
پنج ـ ایجاد آرامش در محیط زندگی
شش ـ تقویت اعتماد به نفس