خودباوری قسمت1


خودباوری درست و سازنده، شرط بسیار مهمی برای خوشبختی و رضایت خاطر انسانهاست و نبود خودباوری باعث بروز بیماری و احساس عدم خوشبختی می شود. این خودباوری، در مقابل فرار از واقعیت، فرار از مشکلات و مسائل، ترس از هر چیز جدید و تازه و عملی نشدن تصمیمات گرفته شده، تعریف می شود. مواردی که در زیر ذکر می شود، در واقع تمرینی برای بیـدار کردن حس خودباوری در فرد است و از کتاب 30 روز خودباوری نوشته راینر هاک (30 Tage Selbstvertrauen) انتخاب شده است.

1.من چه کسی هستم؟
علایق من، علایق شخص منحصر بفردی است. این شخص منحصر بفرد خود من است.
می خواهم که خود را بیشتر بشناسم و مسرورم از اینکه با چه کسی برخورد خواهم کرد.
علایق من تا کنون متعلق به انسانهای دیگر بود.
سرگذشت این انسانها مرا به خود جذب می کرد، من سرگذشت آنها را باور کرده بودم و خود را افسرده، بدبخت زخمی و خسته احساس می کردم.
من پیش خود نمی توانستم تصور کنم که آیا آنها هم زخمی، بدبخت و افسرده بودند.
با این حال تحقق جزء به جزء زندگی من، به خود من بستگی دارد.
من باید اجزای زندگی خود را بیابم.
وظیفه اصلی من مشخص است: می کی هستم؟
اگر برای این سوال پاسخی بیابم، می توانم خود را به دیگران بنمایانم.

2.من منحصر بفرد هستم.
اغلب سعی می کنم به صدای درونی خود گوش دهم.
او به من هشدار می دهد که مستقل باشم و از من می خواهد که مسیر زندگی شخصی خود را در اجتماع پیدا کنم و به سوی آن قدم بردارم. ولی اگر با این حال به این صدا گوش ندهم و خود را مردم گریز احساس کنم، آنگاه حس می کنم که کسی به من می گوید: « همانند دیگران نباش » با این حال من خود را آگاه به این موضوع می کنم: « من منحصر بفرد هستم. »
من از منحصر بفرد بودن خود به عنوان مخلوق پدرانمان به وجد می آیم.
من دوست دارم که به عنوان نمونه منحصر بفرد از جانب دیگران مورد توجه و ارزیابی قرار بگیرم. به عنوان انسانی که همواره خود را با حرکت دیگران هماهنگ نمی کند و هیچ گونه حد و مرزی ندارد.
هر چند که افراد بسیاری آرزو می کنند که درست همانند دیگران باشند.
در چنین حالتی است که با کمال میل، خود را از این مردم گریزان می دانم.

3.از وجود خود بسیار مسرورم
هرگز از من سوال نشد که آیا دوست دارم به این دنیا بیایم.
من با تولدم در خانواده خود و در این جهان متولد شدم.
خداوند این زندگی را به من هدیه کرده و به همراه آن احساس خودباوری بالایی را در من به ودیعه نهاده است. به واسطه این حس خودباوری باید از خود سؤال کنم که آیا باید از بودن در این دنیا شرمنده باشم یا به شکرانه آمدن در این دنیا خوشحال باشم. به خودم و به آن خدایی آری می گویم که این وظایف را بر عهده من گذاشته است. خیلی عالی است که من وجود دارم.
من آگاهانه در راهی قدم بر می دارم که به من نشان می دهد که در مسیر زندگی شخصی خود چگونه احساس عالی و خوبی داشته باشم.

4.ضعیف و ناتوان بودن، حق من است.
به عنوان مخلوقی که از جانب خداوند خلق شده است، هیچ دلیلی برای خجالت کشیدن ندارم ناتوانی و توانمندی، موفقیت و ناکامی، عشق و نفرت، شک و اطمینان را به عنوان یک انسان می شناسم.
با وجود اعتقادم به خدا، اغلب شک و تردید عذابم می دهد.
آن گاه می خندم و می گریم، می دانم که چه می خواهم، ولی با این حال دوباره خود را عاجز و ناتوان احساس می کنم.
خداوند من را همان گونه که هستم، خلق کرده است. او به من آری گفته است.
من این حق را دارم که ناتوان و ضعیف باشم و حق تصمیم گیری درباره اینکه چه چیزی برایم خوشایند است و چه چیزی نیست.

5.تولد در دستهای خدا
خداوند جهان ما را سرشار از عشق آفریده است.
من احساس خوبی پیدا می کنم که او شخص مرا می شناسد؛ وقتی که می گوید: « من تو را با نامت صدا کردم، یعنی تو خود من هستی. »
او همانند صخره ای در پشت من است.
او نیرویی است که نگهدارنده من در زندگی است.
من نزدیکی او را به خود حس می کنم و همچنین آن منبع انرژی را که در من جریان دارد.
او دستهای خود را در بالای من نگه می دارد. خداوند مرا دوست دارد، به همین خاطر می توانم به خودم بگویم که من دوست داشتنی هستم.