افسوس

نشسته بود عابری در راهی
از گذشته هایش عبور می کرد با نگاهی
از دلش بر می آمد گاهی آهی
با خو د می گفت که امید و آرزوی واهی
می برد انسان را سوی تباهی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد